امیرالمؤمنین علیه السلام:
حَسبُ المَرءِ... مِن سَلامَتِهِ قِلَّةُ حِفظِه لِعُیوبِ غَیرِهِ
در سالم بودن آدمى، همین بس که عیوب دیگران را کمتر در ذهن خود نگه دارد
میزان الحکمه جلد8 صفحه 332
من نمی خوام درمسجد حضور داشته باشم!
شیخ گفت:
میتوانم بپرسم چرا؟
زن جواب داد:
چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضی فقط جسمشان اینجاست،
بعضیها خوابند،
بعضی ها به من خیره شده اند...
شیخ ساکت بود،
بعد گفت:
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت:
حتما، چه کاری هست؟
شیخ گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت:
بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور مسجدگردید.
برگشت و گفت: انجام دادم!
شیخ پرسید:
کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت:
نمی توانستم چیزی ببینم، چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد...
شیخ گفت:
وقتی به مسجد میآیید، باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
برای همین است که پیامبر(ص) فرمود«مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان...
یکی از مطالبی که این روز ها دست به دست می شود این است که شمر از جانبازان #جنگ_صفین و #شیعیان امیرالمومنین بوده و بارها به حج رفته بود و از بس نماز خوانده بود پیشانی و زانوهایش #پینه بسته بود و تمام تلاش نویسنده و گوینده مطلب این است که می خواهد طوری القا کند که آری امام حسین علیه السلام را شیعیان کشتند پس آی شیعیان مواظب باشید شمر نشوید!!!
حال واقعیت چیست؟
مطلب از 5 جهت مورد بررسی ست
تولد شمر
قبل از جنگ صفین
حضور در جنگ صفین
جانبازی در جنگ صفین
بعد از جنگ صفین
1)تولد شمر از طریق #زنا
در نحوه زنا زادگى وى نقل شده که روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود ، از چوپانى که از کنار او مىگذشت ، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند . #چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و مادر شمر نیز پذیرفت و از این طریق ، #نطفه شمر منعقد شد!
بحارالانوار ج 45 ص 5
و به این دلیل بود که در #کربلا هم امام حسین علیه السلام شمر را پسر زن بز چران خطاب کرد و هم زهیر بن قین علیه السلام خطاب به شمر گفت:ای فرزند زنی که بر پاشنه پایش ادرار می کند(استعاره از زنی که در سن کم زنا کرده)
2)شمر قبل از جنگ صفین
شمر از قبیله ی #هوازن بود که پدرش و قبیله اش مسلمان نمی شدند تا وقتی که از مسلمانان شکست خوردند و بعد اسلام آوردند! ادامه مطلب...
گویند : حدود هشتاد سال پیش ، یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
آن زمان ایشان جوان بوده و روضه خوان دهه اول محرم بوده، به یکى از روستاهای اطراف می رود. در روز ى که برف سنگینى مى آمده ، وقتى روضه اش تمام مى شود، به یک روستای دیگر با فاصله مثلاً یک فرسخ مى رود...
خودش نقل می کند:
عباى زمستانیم را به سر کشیدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگینى مى آمد. مقدارى که آمدم احساس کردم، گویا یک سوارِ دیگر از پشت سر من، دارد مى آید.
حدس زدم یه نفر از روستا آمده مراقب من باشد.
آن آقا که پشت سر من مى آمد ، گفت: آ سید مصطفى سلامٌ علیکم.
گفتم: سلام علیکم.
گفت: مسئلةٌ(یعنی سؤالی دارم).
گفتم: بفرمایید !
گفت: آیا در روز عاشورا، دشمن بر جسد حضرت سیّدالشهداء اسب تاخت؟
گفتم: بله ، من در تاریخ خوانده ام که چنین کاری کرده اند.
آن آقا گفتند: و اسب ها هم بر بدن رفتند؟
گفتم: بله ، در تاریخ هست که اسب ها هم بر بدن رفتند.
مدّتى گذشت و یک خُرده جلوتر آمدیم.
باز آن آقا گفتند: آسید مصطفى ! آیا متوکل عباسی خواست قبر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را منهدم کند؟
گفتم: بله ، سعى کرد که از بین ببرد.
گفت: گاوها را فرستاد که قبر را شخم بزنند و مساوى کنند؟
گفتم: من در تاریخ خوانده ام که فرستادند اما گاوها نرفتند.
گفت: چطور؟ اسب که حیوان نجیب و خوش فهمى است و در عالم خودش بیش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارک حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بین نبردند؟!
آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سؤالى شد !
این از محدوده توانائى فکری این آبادى و این منطقه بیرون است. داشتم به جوابش هم فکر مى کردم.
گویا حس کردم از همان پشت سر ، نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سؤال به نظرم آمد.
گفتم: البته این قضیه یک جوابى دارد.
گفتند: چى هست؟
گفتم: در روز عاشورا حضرت سید الشهداء (علیه السلام) خواسته بودند که هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى این یک مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند که اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
اما در جریان متوکل، اینها مى خواستند آثار حضرت را از بین ببرند.
نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بین رفتن آثارشان نبود ؛ خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به این وسیله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند.
آن آقا که پشت سر بود، فرمود: درست است.
آقا سید مصطفی می گوید:
پشت سرم را نگاه کردم دیدم هیچ کسى نیست حتى جاى پائى غیر از همین مسیرى که من آمده ام ، نیست ... !
اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرَجهم و العن أعداءهم أجمعین
آیتالله اعرافی در واکنش به هتک قرآن مجید در اروپا ابراز داشت:
ایران اسلامی و مراکز فرهنگی و علمی و دانشگاهی آن بویژه حوزههای علمیه و مراجع معظم و زعما و بزرگان و طلاب و استادان و نهادها و مؤسسات آن در کنار همه خردورزان عالم و امت سرافراز اسلام ، این حرکت سبک سرانه و همراهی های مستکبرانه با آن را محکوم مینمایند و ملتهای عالم را به اتخاذ مواضع روشن در برابر این افراط گرایی و نهاد های بین المللی را به وضع قوانین بازدارنده و منشور مشترک ادیانی فرا می خوانند.
به گزارش خبرگزاری حوزه، در پی اقدام شنیع و توهینآمیز قرآن سوزی در سوئد، آیتالله اعرافی مدیر حوزههای علمیه و رئیس هیئت امنای جامعه المصطفی العالمیه طی اطلاعیهای این اقدام را محکوم کرد و ابراز داشت:
جریان های خرد سوز و اسلام ستیز و ستم پیشگان و مستکبران بدانند برغم همه دشمنی ها و کینه ورزی ها و مظالمی که بر مسلمانان و امت اسلامی و کشورهای اسلامی روا داشته اند و برغم همه این حرکت های فرومایگان، خورشید اسلام کم فروغ نخواهد شد بلکه تابان تر خواهد بود و اندیشه توحیدی و معرفت قرآنی و اخلاق و عقلانیت اسلامی بیش از گذشته پیش خواهد رفت و مورد استقبال جهانیان قرار خواهد گرفت و سنگرهای ذهن و ضمیر آدمیان را فتح خواهد کرد و زورگویان و سست منطقان را برجای خود خواهد نشاند.
اگرتلاشهای امام سجاد علیهالصّلاة و السّلام نبود، شهادت امام حسین علیهالصّلاة و السّلام ضایع شده بود و آثار آن نمیماند. سهم امام چهارم، سهم عظیمی است. در زندگی امام چهارم، چند رشته کار وجود دارد که یکی از آنها، همین رشته اخلاق است. یعنی تربیت و تهذیب اخلاق جامعه اسلامی.
یزید پس از واقعه کربلا درصدد نابودی و شهادت ائمه معصوم (ع) از جمله امام سجاد (ع) بود که پس از سالها ایشان را به شهادت رساند.
پس از واقعهی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟»
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بیاینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح در دست، هر چه میخواهد بگوید، تا وقتی به بستر میرود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور میشود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور میشود. من هم به جدّم اقتدا میکنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من میدهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند. ادامه مطلب...
1-إنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیکمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیکمْ فَلَاتَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُوزُوا نِقَماً.
نیازهای مردم به شما از نعمت های خداوند بر شماست پس از نعمت ها ملول نگردید تا به گرفتاری دچار نشوید.
بحارالأنوار، ج 71، ص318، ح80
2- إِنَّ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ أَعْطَی مَنْ لَایرْجُوه.
بخشنده ترین مردم کسی است که بدون هیچ چشم داشتی عطا کند.
بحارالأنوار، ج 71، ص400
3- إِنَّ أَعْفَی النَّاسِ مَنْ عَفَا عِنْدَ قُدْرَتِه.
با گذشت ترین مردم کسی است که هنگام قدرت می گذرد.
بحارالأنوار، ج 71، ص400
4- إِنَّ أَوْصَلَ النَّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَه.
بهترین مردم کسی است که با کسی که با او قهر(قطع رحم کرده) است آشتی کند.
بحارالأنوار، ج 71، ص400
5- اللَّهُمَّ لَاتَسْتَدْرِجْنِی بِالْإِحْسَانِ وَ لَاتُؤَدِّبْنِی بِالْبَلَاء.
خداوندا ، مرا به وسیله احسان دچار فریفتگی مگردان و با گرفتاری ادبم مکن !
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح9
6- مَنْ قَبِلَ عَطَاءَک فَقَدْ أَعَانَک عَلَی الْکرَم.
هر کس احسان و بخشش تو را بپذیرد در سخاوت به تو کمک کرده است.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح9
7-مَالُک إِنْ لَمْ یکنْ لَک کنْتَ لَهُ فَلَاتَبْقَ عَلَیهِ فَإِنَّهُ لَایبْقَی عَلَیک وَ کُلْهُ قَبْلَ أَنْ یأْکلَک.
دارایی ات اگر به نفعت نباشد خودت را فدای آن کرده ای لذا آن را مصرف کن و برای بعد از خودت ذخیره نکن مال برای تو و تو نیز برای مالت باقی نخواهید ماند از آن استفاده کن قبل از آن که او تو را بخورد.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح9
8- لَاتَتَکلَّمَنَّ فِیمَا لَایعْنِیک فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیک الْوِزْر.
در باره چیزی که به تو مربوط نیست سخن نگو زیرا می ترسم به گناه دچار شوی(به تو زیان و خسارت برسد).
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح
9-لَا تَتَکلَّمَنَّ فِیمَا یعْنِیک حَتَّی تَرَی لِلْکلَامِ مَوْضِعاً فَرُبَّ مُتَکلِّمٍ قَدْ تَکلَّمَ بِالْحَقِّ فَعِیبَ.
در باره چیزی که به تو مربوط است هم صحبت مکن مگر بدانی آنجا جای صحبت کردن است چه بسا گویندگانی که به حق سخن گفتند ولی سرزنش شدند.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10
10- لَا تُمَارِینَّ حَلِیماً وَ لَا سَفِیهاً فَإِنَّ الْحَلِیمَ یقْلِیک وَ السَّفِیهَ یؤْذِیک.
با حلیم (بیخیال)و سفیه بحث نکن. زیرا بیخیال تو را عصبانی و نادان اذیتت می کند.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10
11- لَاتَقُولَنَّ فِی أَخِیک الْمُؤْمِنِ إِذَا تَوَارَی عَنْک إِلَّا مَا تُحِبُّ أَنْ یقُولَ فِیک إِذَا تَوَارَیتَ عَنْه.
در غیاب برادر مؤمنت، درباره ی او سخنی نگو مگر آن چه دوست داری هنگام غیاب تو، درباره ات بگوید.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10
12- اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِیّ بِالْإِحْسَان.
همانند آن مردى کار کن که مى داند در برابر گناه مؤاخذه مى شود و در برابر کار نیک پاداش مى گیرد.
بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10
13- دِرَاسَةُ الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة.
درس دادن ، معرفت را زیاد می کند.
بحارالأنوار، ج 75، ص128
14- طُولُ التَّجَارِبِ زِیادَةٌ فِی الْعَقْل.
تجربه زیاد ، عقل را افزایش می دهد.
بحارالأنوار، ج 75، ص128
15- الشَّرَفُ التَّقْوَی.
شرافت در تقواست.
بحارالأنوار، ج 75، ص128
16- الْقُنُوعُ رَاحَةُ الْأَبْدَانِ .
قناعت ، موجب آسایش است.
بحارالأنوار، ج 75، ص128
17- مَنْ أَحَبَّک نَهَاک وَ مَنْ أَبْغَضَک أَغْرَاک.
هر کس تو را دوست بدارد از کار ناپسند بازت می دارد و هر کس دشمنت باشد فریبت می دهد.
بحارالأنوار، ج 75، ص128
18- * ... هو یَعلم أَنِّی قد کنت ُأُحِبُ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کتَابِه.*
خدا می داند که من همیشه نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
اللهوف، ص89
19- إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاه.
خداوند، بندگانش را نیافرید مگر برای آن که او را بشناسند هنگامی که او را شناختند عبادتش می کنند و زمانی که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بی نیاز می گردند.
بحارالأنوار، ج 5، ص312، ج1
20- إِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دِینٌ وَ کنْتُمْ لَاتَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیاکم !
اگر دین ندارید و از قیامت نمی هراسید دست کم در دنیای خود آزادمرد باشید !
بحارالأنوار، ج 45، ص51
امام سجاد (علیه السلام) می گوید : در روز عاشورا پدرم را دیدم که به دشمن حمله می کرد و آنها را می کشت. ولی در آن درگیری بعضی از افراد دشمن را با اینکه زیر شمشیر او قرار می گرفتند ، پدرم رد می کرد و آن ها را نمی کشت با اینکه می توانست آنها را بکشد..
راز این موضوع را نمی دانستم. تا هنگامی که به مقام امامت رسیدم فهمیدم آن کسانی را که پدرم نمی کشت در نسل آنها شخصی که ما اهل بیت را دوست بدارد وجود داشت..
پدرم با نگاه کردن به دشمن میفهمید از نسل او،گریه کن برای این مصیبت به وجود می آید، بهمین خاطر برای حفظ آن دوست ما در صلب پدرش،پدر را نمی کشت...
معالی السبطین ج3 ص31
عاشوراشناسی بدون شناخت جبه? مقابل امام حسین(ع)، راه به جایی نمیبرد. گفتارها و تحلیلهای ما بیشتر دربار? جبه? حسینی عاشورا است؛ اما پای? دیگر عاشوراشناسی، ورود به جهان ذهنی و باورهای کسانی است که آن قساوت تاریخی را آفریدند. عاشورا از منظر امام حسین(ع) و یارانش، روزی است که یا باید با عبید الله بن زیاد، نمایند? یزید در کوفه، بیعت میکردند و یا تن به شهادت میدادند. آنان راه دوم را برگزیدند و به استقبال مرگ خونین رفتند. اما سپاهیان کوفه، نگاهی دیگر به ماجرا داشتند و همان نگاه، آنان را به آن جنایت بزرگ واداشت.
دربار? قاتلان امام حسین(ع)، نکتهای مهم وجود دارد که بدون نظرداشت آن، نمیتوان فهمید که چرا آنان پسر و بازماندگان پیامبرشان را بیرحمانه کشتند و به شکران? این پیروزی، سجد? شکر به جا آوردند و آن را ذخیر? آخرت خویش دانستند. اکثر آنان که آن روز در کربلا برای کشتن امام حسین(ع) و یارانش بیتابی میکردند، از سابقهای مقبول در اسلام و در جنگهای علی(ع) با معاویه برخوردار بودند. اگر گوش? چشمی هم به وعدههای ابن زیاد داشتند، آن را پاداشی حلال برای خود میدانستند؛ نه آنکه انگیز? اصلی آنان برای حضور در جنگ باشد. آنچه آنان را در این رویارویی، انگیزه و نیرو میبخشید، عقید? آنان دربار? خلافت و جایگاه آن در اسلام بود. آنان دفاع از خلیف? وقت را دفاع از کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی و عین دینداری میدانستند؛ چه خلافت در دست علی(ع) باشد و چه در دست معاویه یا یزید. شمر بن ذی الجوشن که در جنگ صفین به طرفداری از علی(ع) شمشیر زد، فرق علی را با معاویه، در جایگاه آن دو میدانست، نه در شخص علی یا شخص معاویه. میگفت: علی(ع) خلیفه است و معاویه طاغی بر خلیفه. پس باید در رکاب خلیفه علیه معاویه جنگید. به همین دلیل و با همین استدلال، تقریبا اکثر کسانی که روزی در سپاه علی(ع) علیه معاویه جنگیدند، در زمان خلافت معاویه، در سپاه او داخل شدند. در سال 60 نیز که یزید بر مسند خلافت نشست، شمر و همقطارانش همچنان وظیف? خود را دفاع از خلافت و خلیف? وقت میدانستند. برای شمر، حق یعنی در سپاه خلیفه بودن، اگرچه خلیفه، یزید باشد، و باطل یعنی کسی که در برابر خلیفه قیام کرده است، اگرچه پسر پیامبر(ص) باشد. سنان بن انس، برادرزاد? مالک اشتر نیز با همین تئوری، دست به آن جنایات زد؛ بدون آنکه ذرهای دچار عذاب وجدان شود.
مسئل? خلافت برای اکثر مسلمانان در آن دور? تاریخی تا زمان حمل? مغول، مسئل? اصلی جهان اسلام بود و برای حفظ آن بهجان میکوشیدند. آنان، خلیفه را اولی الامر و خلافت را منبع مشروعیت و خودداری از بیعت را «خروج» میخواندند. خلیفه چنان جایگاهی داشت که هر گونه مخالفت با او به معنای خروج از جرگ? مسلمانان و الحاد محسوب میشد. اگر اسماعیله را «ملاحده» مینامیدند، از آن رو است که آنان ساز مخالف زدند و خلافتی دیگر در مصر بر پا کردند؛ وگرنه اسماعیلیان کجا و الحاد کجا؟ اگر طغرل، مؤسس سلسل? سلاجقه و برخی دیگر از سلاطین ایرانی، بهرغم توانایی بر انقراض خلافت بنیعباس، از در صلح با خلفای بغداد وارد شدند، از آن رو بود که میدانستند درگیری با خلافت، به فقدان مشروعیت در میان مسلمانان میانجامد و بدون تأیید خلفا، سلطنت بر ایران و عراق و حجاز ممکن نیست. سرانجام نیز بساط خلافت را مغول برچید؛ نه مسلمانان. روزی که سربازان مغول، مستعصم، آخرین خلیف? عباسی را نمدمال میکردند، چشمهای اهل بغداد به آسمان بود که عذاب خدا کی و چگونه نازل میشود! وقتی خبر کشتن مستعصم عباسی و انقراض بنیعباس، در شیراز به گوش سعدی رسید، دو مرثیه به زبانهای فارسی و عربی گفت که اندکی از ذهنیت مسلمان قرن هفتم را دربار? خلافت و خلیفه نشان میدهد:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
ای محمد گر قیامت میبرآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
زینهار از دور گیتی، وانقلاب روزگار
در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نویسنده معروف آمریکایی شعرش را به مردم غزه تقدیم کرد
جنگیرها از چه روشهایی برای فریب استفاده میکنند
ادای احترام سردار قاآنی به مقام شهید یحیی سنوار
فیلم مقاومت راوی جنایات امروز صهیونیستها باشد
شهادت سنوار باعث توقف مقاومت نخواهد شد
عملیات بی سابقه
سفر قالیباف به لبنان پیامهای بسیاری داشت
خطری نبود، خطری نیست
مسابقه ادبی دلنوشته برای سید عزیز مقاومت، سیدحسن نصرالله
[عناوین آرشیوشده]