روضه وداع امام حسین(ع) با اهل حرم، از زبان استاد شهید، مرتضی مطهری
شجاعت و قوت قلبى که اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد، همه [شجاعان] را فراموشاند. این، سخن راویان دشمن است. راوى گفت: «و الله ما رایت مکثورا قط قد قتل اهل بیته و ولده و اصحابه اربط جاشا منه» به خدا قسم در شگفتبودم که این چه دلى بود، چه قوت قلبى بود؟! یک آدمى که اینچنین دل شکسته باشد که در جلوى چشمش تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش را قلم قلم کرده باشند و اینچنین قوى القلب باشد! من که نظیرى برایش سراغ ندارم.
در روز عاشورا اباعبدالله نقطهاى را به عنوان مرکز انتخاب کرده بود، یعنى وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا مىایستاد و بعد حمله مىکرد. به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواریخ، کسى جرات نکرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد. البته ابتدا چند نفر آمدند، جنگیدند، ولى آمدن همان و از بین رفتن همان. پسر سعد فریاد کرد: چه مىکنید؟! «ان نفس ابیه بین جنبیه» این، پسر على است، روح على در پیکر اوست، شما با چه کسى دارید مىجنگید؟! با او تن به تن نجنگید. دیگر جنگ تن به تن تمام شد.
آن وقت جنگى که از طرف آنها نامردى بود شروع شد، سنگ پرانى، تیر اندازى. جمعیتى در حدود سى هزار نفر مىخواهند یک نفر را بکشند. از دور ایستادهاند، تیر اندازى مىکنند یا سنگ مىپرانند. همینها وقتى که اباعبدالله حمله مىکرد، درست مثل یک گله روباه که از جلوى شیر فرار مىکند، فرار مىکردند. ولى حضرت حمله را خیلى ادامه نمىداد یعنى نمىخواست فاصلهاش با خیام حرمش زیاد شود. غیرت حسین اجازه نمىداد که تا زنده است کسى به اهل بیتش اهانت کند. مقدارى که حمله مىکرد و آنها را دور مىساخت، بر مىگشت، مىآمد در آن نقطهاى که آن را مرکز قرار داده بود. آن نقطه، نقطهاى بود که صدا رس به حرم بود، یعنى اهل بیت اگر چه حسین را نمىدیدند ولى صدایش را مىشنیدند.
براى اینکه زینبش مطمئن باشد، براى اینکه سکینهاش مطمئن باشد، براى اینکه بچههایش مطمئن باشند که هنوز جان در بدن حسین هست، وقتى که مىآمد در آن نقطه مىایستاد، آن زبان خشک در آن دهان خشک به حرکت مىآمد و مىگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» یعنى این نیرو از حسین نیست، این خداست که به حسین نیرو داده است، هم شعار توحید مىداد و هم به زینبش خبر مىداد که زینب جان! هنوز حسین تو زنده است. به خاندانش دستور داده بود که تا من زنده هستم کسى حق ندارد بیرون بیاید. لذا همه در داخل خیمهها بودند.
اباعبدالله دو بار براى وداع آمدند. یک بار آمدند، وداع کردند و رفتند. بار دوم به این ترتیب بود که ایشان رفتند به طرف شریعه فرات و خودشان را به آن رساندند. در این هنگام شخصى صدا زد: «حسین! تو مىخواهى آب بنوشى؟! ریختند به خیام حرمت.» دیگر آب نخورد و برگشت. آمد براى بار دوم با اهل بیتش وداع کرد (ثم ودع اهل بیته ثانیا). چه جملههاى نورانىاى دارد! رو مىکند به آنها که: «اهل بیت من! مطمئن باشید که بعد از من شما اسیر مىشوید، ولى کوشش کنید که در مدت اسارتتان یک وقت کوچکترین تخلفى از وظیفه شرعىتان نکنید. مبادا کلمهاى به زبان بیاورید که از اجر شما بکاهد. ولى مطمئن باشید که این، پایان کار دشمن است، این کار، دشمن را از پا در آورد «و اعلموا ان الله منجیکم» بدانید که خدا شما را نجات مىدهد و از ذلتحفظ مىکند.» این خیلى حرف است: اهل بیت من! شما اسیر خواهید شد ولى حقیر و ذلیل نخواهید شد، اسارت شما هم اسارت عزت است. به همین جهتبود که وقتى در کوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مىدادند، زینب نمىگذاشت قبول کنند. اسیر بودند ولى هرگز حاضر نشدند خوارى را تحمل کنند. شیر را هم در زنجیر مىکنند ولى شیر در زنجیر هم که باشد شیر است، روباه آزاد هم که باشد روباه است.
بار دوم که امام آمد، اهل بیتخوشحال شدند، دوباره با اباعبدالله خداحافظى کردند. باز به امر اباعبدالله از خیمهها بیرون نیامدند.
بعد از مدتى یکدفعه باز صداى شیهه اسب اباعبدالله را شنیدند، خیال کردند حسین براى بار سوم آمده است تا با اهل بیتش خدا حافظى کند، ولى وقتى بیرون آمدند اسب بى صاحب اباعبدالله را دیدند. دور اسب اباعبدالله را گرفتند. هر کدام سخنى با این اسب مىگوید. طفل عزیز اباعبدالله مىگوید: اى اسب! «هل سقى ابىام قتل عطشانا؟» من از تو یک سؤال مىکنم: پدرم که مىرفت، با لب تشنه رفت، من مىخواهم بدانم که آیا پدرم را با لب تشنه شهید کردند یا در دم آخر به او یک جرعه آب دادند؟
اینجاست که یک منظره دیگرى رخ مىدهد که قلب مقدس امام زمان را آتش مىزند: «و اسرع فرسک شاردا محمحما باکیا، فلما راین النساء جوادک مخزیا و ابصرن سرجک ملویا خرجن من الخدور ناشرات الشعور على الخدور لاطمات» روضه امام زمان است، مىگوید: «جد بزرگوار! اهل بیت تو به امر تو از خانه بیرون نیامدند اما وقتى که اسب بى صاحبت را دیدند موها را پریشان کردند، همه به طرف قتلگاه تو آمدند...»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نویسنده معروف آمریکایی شعرش را به مردم غزه تقدیم کرد
جنگیرها از چه روشهایی برای فریب استفاده میکنند
ادای احترام سردار قاآنی به مقام شهید یحیی سنوار
فیلم مقاومت راوی جنایات امروز صهیونیستها باشد
شهادت سنوار باعث توقف مقاومت نخواهد شد
عملیات بی سابقه
سفر قالیباف به لبنان پیامهای بسیاری داشت
خطری نبود، خطری نیست
مسابقه ادبی دلنوشته برای سید عزیز مقاومت، سیدحسن نصرالله
[عناوین آرشیوشده]