سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص دیندار، ... حسادت را رها کرده است .در نتیجه، دوستی پدیدار شده است . [امام صادق علیه السلام]
 
دوشنبه 89 شهریور 29 , ساعت 1:11 عصر

*****سلام به همه ی عاشقان ره دوست*****

 

این هم چند تا خاطره ناب از دفاع مقدس به مناسبت هفته دفاع مقدس

حالشو ببرید....

در دهة آخر تیرماه سال 1367، در کمپ هفت، در گرمای شدید تابستان عراق و نبود هرگونه وسایل خنک‌کننده و قطع مکرر و طولانی آب، روزگار را به سختی می‌گذراندیم.
در نیمة یکی از همان شب‌ها، همگی با صدای تیراندازی از خواب پریدیم. ابتدا تصور کردیم مسأله‌ای مثل قتل عام اسرا در پیش است، اما به زودی متوجه شدیم که شادمانی و پایکوبی عراقی‌ها، به خاطر پذیرش قطع‌نامة 598 از سوی ایران است.

بلندگوها روشن شده بودند و مرتب، سخن امام را که هنگام پذیرش قطع‌نامه گفته بود: من جام زهر را نوشیدم؛ به عربی پخش می‌کردند.
بچه‌ها دچار بهت شده بودند. بعضی‌ها با صدای بلند گریه می‌کردند. یکی از بچه‌های پاسدار با صدای بلند می‌گفت:
پس شهیدان چه؟!
خودم را به او رساندم. او را به خوبی می‌شناختم. انسانی پاک و باصفا بود. به او گفتم: برادرم! فراموش کن. امام، قطع‌نامه را قبول کرد. یک سرباز ولایت، فقط تابع است.
چند نفر دیگر را هم به همین ترتیب توجیه کردم، تا این که شب فردای پذیرش قطع‌نامه، رؤیایی عجیب دیدم.
در عالم رؤیا دیدم که همه به دیدار امام‌خمینی رفته بودیم. محل دیدارمان یک سالن آمفی‌تئاتر بود. امام، بالای سن، بر روی صندلی نشسته بود و حاج‌احمد آقا هم، کنار ایشان ایستاده بود. ما در تاریکی بودیم و پروژکتورها، روی سن را روشن کرده بودند. امام، به واسطة پذیرش قطع‌نامه، متأثر بود و حالتی غم‌زده داشت.
در همین حین، ناگهان دستمالی از جیب درآورد و شروع کرد به گریه کردن. امام، بی‌نهایت حزن‌آلود گریه می‌کرد و شانه‌های مبارکش به‌شدت تکان می‌خورد. اشک در پهنای صورت امام جاری بود و از زیر دستمال سرازیر می‌شد.

 

ادامه خاطره و خاطره بعدی هم خواندنیه در ادامه مطلب بخونید....

 

ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ