سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و به سوی محبّتت، راهی آسان برایم بگشا که بدان، برایم خیر دنیا و آخرت را کامل گردانی . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعا ـ]
 
چهارشنبه 89 شهریور 17 , ساعت 10:4 عصر

 

خرسی و کلاغی سوار هواپیما شده بودند

هواپیما همینکه از باند فرودگاه به پرواز در آمد ؛ کلاغه زنگ بالای سرش را فشار داد .
مهماندار آمد و گفت : فرمایشی داشتین ؟؟
کلاغه گفت : نه ! همینطوری دلم خواست زنگ بزنم !
چند دقیقه ای گذشت ؛ کلاغه دوباره زنگ بالای سرش را فشار داد.

 مهماندار آمد گفت : فرمایش ؟؟
کلاغه گفت : نه ! کاری ندارم ؛ همینطور خوش خوشانم شد ؛ گفتم زنگی بزنم !
مهماندار نگاه خشماگینی به کلاغه انداخت و راهش را کشید و رفت .

خیلی جالبه بقیه رو در ادامه بخوانید........

ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ