یوسفعلی میرشکاک معتقد است یکی از دلایل ترس برخی مدیران و مسئولان از شاهنامه این است که نمیدانند در آن چیست و برای حضور مفاهیم فردوسی در جامعه در درجه اول نباید از شاهنامه بترسیم.
«شاهنامه» فردوسی به عنوان یک اثر سترگ ادبی، حماسی و تاریخی جایگاه ویژهای در ثبت تاریخ ایران زمین و زبان ملی ما یعنی زبان فارسی داشته است؛ اما به دلایل و وجود موانع مختلف آنچنان که باید آن را نشناختهایم.
به بهانه روز و هفته بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، پای صحبت یوسفعلی میرشکاک، شاعر نامآشنا و برجسته معاصر و پژوهشگر ادبی که اخیراً سلسه نشستهای «درسگفتارهایی درباره شاهنامه» را در حوزه هنری برگزار و تدریس میکند، نشستیم و درباره شاهنامه و فردوسی از برخی منظرهای کمتر توجه شده گفتوگو کردیم که خواندن آن خالی از لطف نیست.
ایکنا-یک منظر کمتر پرداخته شده در شاهنامه، رمزگشایی از اسامی است که شاهنامه به زیرکی و با معنا و مفهوم برگزیده است. مانند «کیومرث» که اولین پادشاه و شهریار ایران زمین است. از این منظر شاهنامه را چگونه میبینید و چقدر در بحث رمزگشایی لزوم و جای کار دارد؟
بعضی جاها ممکن است مانند «کیومرث» که از دو بخش «کیو» به معنی زندگی و «مرث» یا همان مرگ است، به معنی زنده میرنده یا زنده مرگآگاه است. درواقع کیومرث حضرت آدم یا نخستین آدم و نخستین شهریار است. بعضی جاها هم یا ممکن نیست یا باید به تطبیق بسنده کنیم؛ مثلا «کیخسرو» رمز حضرت منجی است، زیرا ایرانیها از همان آغاز تمدن خود چه قبل و چه بعد از آئین مَزدَیَسنا همواره معتقد بودند که یک منجی میآید.
مثلاً رستم، سهراب، اسفندیار و ... هم همه رمز است، ضمن اینکه ممکن است واقعیت تاریخی هم داشته باشد، اما از آنجا که مذهب فردوسی شیعه بوده، دنبال این بوده که از رموزی استفاده کند و به اساطیری بپردازد که قابل تطبیق با باورهای شیعه باشند. مثلاً شهادت در شاهنامه و عزاداری برای شهدا یکی از ماجراهای بسیار مفصل و قابل پیگیری در شاهنامه است.
در شاهنامه ابتدا سوگ سیامک را داریم که یک سال طول میکشد. بعد سوگ ایرج را داریم که بیش از 30 سال طول میکشد و همینطور سوگ سیاوش که دردناکترین سوگها در شاهنامه است.
ایرانیان قبل از اسلام دقیقاً مانند شیعیان معتقد بودند هر وقت یک انسان پاک و مقدس، یک شهریار، مظلوم و بیگناه کشته شود تا زمانی که انتقام او را نگرفتند باید برای او عزاداری کنند. همان چیزی که در آئین شیعه میبینیم که هزار و سیصد و اندی سال برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند و منتظرند که منجی یا همان امام زمان(عج) بیاید و انتقام حضرت سیدالشهدا(ع) را بگیرد که این مسئله یک ماجرای اساسی و مفصل در شاهنامه است.
یا مثلا پسرکشی، پدرکشی، برادرکشی، مرگآگاهی و رستاخیزباوری موضوعاتی است که تشکیلدهنده بنیادهای فکری و فرهنگی قوم ایرانی است که هنوز هم دگرگون نشده است.
بعضیها فکر میکنند اسلام اینها را به قوم ایرانی تحمیل کرده است و موضوعات و ویژگی مانند عزاداری -یا به تعبیر امروزیها مردهپرستی- یا به امامزادهها رو کردن و از آنها مدد خواستن از اسلام آمده است؛ درصورتی که اصلاً چنین چیزی نیست. به شاهنامه که نگاه کنیم میبینیم که سوگ یک خاطره قومی یا آرکیتایپ ایرانی است؛ اعراب سوگ نداشتند و در نتیجه خاطرهای هم از سوگ نداشتند.
ایرانیها از آنجا که جزو سه تمدن کهن جهانی بودند، آن بخش از اسلام را جذب کردند که با باورهای تاریخیشان قابل تطبیق بود. برای مثال اگر به فرهنگ اهل تسنن توجه کنید، هیچ زنی نه از فرزندان و نه از همسران پیامبر(ص)، شخصیت ماورایی و مقدس ندارد، اما قوم ایرانی باور شدید به آناهیتا، بانوی آبها، عشق و ازدواج داشتند که دقیقاً معادل ژنو در فرهنگ روم باستان، لیلیت در فرهنگ مصر باستان، هرا در فرهنگ یونان باستان و نئاشیتا در فرهنگ هند باستان است؛ حضرت زهرا (س) آن جایگاه را دارد؛ یعنی دقیقاً تشیع در همه اجزا از امامت تا انتظار منجی قابل تطبیق با آئین پیش از زردشت و پس از آئین زردشت در ایران است. سعی فردوسی هم بیشتر بر همین بوده که علاوه بر زنده کردن زبان فارسی، این باورها را تقویت کند.
برای همین است که بعدها حتی در نقاشیهای قهوهخانهای که از شاهنامه کشیده شده، روی پرچم سیاوش در حالی که میخواهد از آتش رد شود، عبارت «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیب» نوشته شده است، یعنی به نوعی یک همتایی بین سیاوش و حضرت امام حسین(ع) ایجاد شده است و انگار این دو یک حقیقتاند. یا بین امام حسین(ع) با فرامرز، ایرج و سیامک هم همینطور.
اینها یک دایره بسیار وسیع و مستلزم این است که این کتاب حیرتانگیز، «شاهنامه»، به معنای واقعی کلمه از طرف دانشگاهها، علما و جوانهای ما مورد اعتنا قرار گیرد، زیرا فرهنگ و هویت ملی یک زیربنا و فوندانسیون میخواهد و فوندانسیون هویت ملی، هویت قومی است و فردوسی با این فوندانسیون کار داشته است.
ایکنا: اخیراً یک بینش اجتماعی جدید ایجاد و تبلیغ میشود که سعی میکند بین باورهای ملی و اعتقادی ما فاصله و تضاد ایجاد کند و بعضاً فردوسی را یک فرد ملی ضد دین معرفی میکنند، اما در شاهنامه خلاف آن را شاهد هستیم. مثلاً در شاهنامه همانند آئین اسلام هیچ کدام از ارتباطهای زنان و مردان خارج از رابطه ازدواج نیست؛ به نظر شما این مسئله را چگونه میتوان توجیه کرد؟
البته همانطور که گفتم این مسئله در آئین مردم بوده و ربطی به فردوسی نداشته است. اساسا ما تا قبل از مدرنیته ارتباط بیرون از ازدواج را در هیچ تمدنی نداشتیم و این ارتباطات جدید حاصل مدرنیته است. تمدن تکنیکی افسار از سر نفسانیت انسانها باز کرده است به همین دلیل شیطان چهار نعل میتازد و فرهنگها را -اعم از دینی و قومی- مورد تاخت و تاز قرار میدهد.
بنابراین فردوسی در شاهنامه در این حوزه کار ویژهای نکرده، بلکه در همه آئینها بوده و در هیچ کدام از قبایل بیرون از تمدن هم حتی چنین چیزی نداشتهایم. حتی سرخپوستان و قبائل ساکن جنگلهای آمازون هم یک قرار و قاعده خاص اجتماعی برای ازدواج داشتهاند؛ بنابراین اگر روابط نامشروع و خارجقاعدهای در تمدنهای باستان بوده، به صورت استثنا بوده و الان تبدیل به قاعده شده است.
اینکه زبان فردوسی عفیف است به این دلیل است که ضرورتی نمیبیند این حرفها را بیان کند، بنابراین زمانی که تهمینه به سراغ رستم میآید و میگوید میخواهم پسری از تو داشته باشم، میگوید بسیار خوب، پدر و مادرت را خبر کن تا تو را از آنها خواستگاری کنم. با اینکه میداند منظور اینها است که یک پهلوان مانند رستم به دنیا بیاورند و به نوعی از رستم سواستفاده میشود، اما میگوید این ارتباط باید به آئین باشد.
سودابه هم که اشاره کردید بعد از اینکه شاه هاماوران به دست کاووس شکست میخورد، به کاووس خبر میدهند که یک دختر بسیار زیبا دارد و او به شاه هاماوران میگوید ما میخواهیم این دختر را از شما خواستگاری کنیم. پدر هم با اینکه مخالف است با سودابه مشورت میکند اما سودابه فوراً قبول میکند زیرا همسر پادشاه و ملکه ایران میشود. بعد هم آنقدر به کاووس وفادار است که وقتی شاه هاماوران کاووس و دیگر پهلوانان را در یک مهمانی دستگیر و زندانی میکند به پدرش اعتراض میکند که اگر مرد بودی چرا در میدان جنگ با او مبارزه نکردی و مهمانت را دستگیر کردی؟
ایکنا- بعضا شاهد مقایسههایی میان شاهنامه فردوسی با سایر منظومههای حماسی مثل ایلیاد و ادیسه هومر یا حماسههای «رامایانا» و مهاباراتا» در هند هستیم. شاید مهمترین منظر قیاس آنها تفاوت در جنگها و حماسهها باشد که در آثار ادب حماسی دیگر ملتها جنگ سر عشق و زن و .... است؛ اما در شاهنامه اگر جنگ و نزاعی است، برای وطنپرستی و وحدت ملی و این قبیل مفاهیم است. شما این قیاس را چگونه میبینید؟
فراموش نکنید که قصد هومر بیشتر نشان دادن تاثیر آسمانیان در امور زمینیان است. یعنی زئوس یا ژوپیتر و دیگر خاندانش که آسمانیان باشند، در امور جزئی و کلی انسانها مداخله میکنند و در حقیقت آنها جنگ را دامن میزنند. مردم یونان نذر خدایان میکنند و از آنها جانبداری میکنند و این جنگ بیشتر میشود.
در «ادیسه» هم ماجرا همین است و هومر میخواهد نحوه مداخله آسمانیان را در سرنوشت ادیسیوس نشان دهد. درواقع هومر میخواهد بگوید علیرغم توان آسمانیان درجه دو، اگر درجه یکها یعنی «زئوس» و دختر و «هرمس» فرستادهاش -که پسرش هم هست- حمایت کنند، زمینیان برنده خواهند شد؛ در فرهنگ یونانی خردمند کسی است که ضمن احترام به همه آسمانیان، تکیهاش به درجه یکها است.
اما فردوسی موحد است، با یک خدا سروکار دارد و میخواهد تصرف و نفوذ همین یکی را در سرگذشت و زندگی و ماجراها و جنگ و صلح و عشق انسان از حیث فردی و اجتماعی نشان دهد. تفاوت فردوسی و هومر در این است.
یا مثلاً در «مهابهاراتا» ما با تمام خدایان و اساطیر و پادشاهان هند، جادوگران، شیاطین و... سروکار داریم و آنقدر اجزای متفاوتِ متخالفِ متضاد در آن وجود دارد که فکر نکنم با چند بار خواندن هم نمیتوان آن را فهمید؛ حتماً باید هندو و برهمنزاده باشیم و در این فرهنگ بزرگ شده باشیم تا بفهمیم از چه چیزی حرف میزند؛ حتی ممکن است از شدت خرافی بودن برخی حرفها در مهابهاراتا آدم شاخ درآورد.
بنابراین از جهتی این حماسهها اصلاً با شاهنامه قابل قیاس نیستند. اینکه فردوسی را در کنار هومر یا سراینده مهابهاراتا یا رامایانا قرار دهیم، کار اشتباهی است، چراکه هر کدام از اینها متعلق به سه قلمرو از سه فرهنگ متفاوت هستند. ضمن اینکه باید این را هم در در نظر داشته باشیم که فردوسی تقریبا بیش از چهار قرن پس از اسلام در سرزمین ایران ظهور میکند و قصدش هم این است که راه باورهای ویژه خودش را هموار کند، چراکه میداند فرجام این سرزمین پذیرفتن این باورها است. چون بنیانهای وجود انسان و بهویژه طبقه دهقان را میشناسد و میداند ایرانی نمیتواند از آئین شهریاری و پهلوانی بیرون بیاید. این تقدیر انسان ایرانی و تاریخ ما است؛ برای همین است که اگر یک نفر را در فرهنگ ما به عنوان حکیم علیالاطلاق سراغ داشته باشیم، آن حکیم فردوسی است.
زیرا هرآنچه گفته است، در تاریخ بعد از خودش اتفاق افتاده است. مثلاً آنجا که میگوید:
« از ایران وز ترک وز تازیان/ نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود/ سخنها به کردار بازی بود
زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش
کشاورز جنگی شود بیهنر/ نژاد و هنر کمتر آید ببر
پدر با پسر کین سیم آورد/ خورش کشک و پوشش گلیم آورد
شب آید یکی چشمه رخشان کند/ نهفته کسی را خروشان کند»
و الیالاخر، همه اینها اتفاق افتاده است. اینکه تکیه فردوسی در بیان این ابیات به کجا بوده را نمیدانیم اما یک چیز را خوب میدانیم که این بشر چنان معتقد به ائمه اطهار(ع) بوده که من تردید ندارم مستقیم و غیر مستقیم توسط اهلبیت(ع) تایید میشده است. آدمی معید بالله و معید به معصوم بوده و موفقیتش هم مربوط به همین است.
به هر حال سخن این است که نه فردوسی را با هومر و سرایندگان ادب حماسی هند یا چین و دیگر ملتها قیاس کنیم و نه فرهنگمان را با فرهنگ دیگران؛ بلکه سعی کنیم هم خودمان و هم آنها را بشناسیم.
اساساً یکی از اشتباهاتی که ما داریم این است که تصور میکنیم اینکه فردوسی گفته است: «هنر نزد ایرانیان است و بس» یعنی ما ایرانیها در تمام زمینهها سرآمدیم؛ حال آنکه «هنر» در شاهنامه یعنی هنر جنگیدن و کار مردانه. کسی که بتواند به خوبی از عهده شمشیر و کمان و کمند و اسبسواری و... -یعنی آئین پهلوانی- برآید. منظور فردوسی این است که ایرانیها در آئین پهلوانی سرآمد همه هستند که راست هم میگوید.
ما در همین هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس دیدیم که ایرانیها چطور مردمی هستند.
این را هم اضافه کنم که کل این محاصره و فشار اقتصادی که غرب به ما تحمیل میکند و خرابکاریهایی که همپیمانان غرب در این سرزمین انجام میدهند، در راستای تضعیف آئین پهلوانی است.
ایکنا- فردوسی در شاهنامه از دو جنبه «حفظ زبان فارسی» و «ثبت تاریخ ایران باستان» حائز اهمیت است. با توجه که هر دوی این جنبه برای هویت و فرهنگ ملی ما مورد توجه است، چقدر نیاز است که امروز مجدد به فردوسی و شاهنامه پرداخته شود؟ چرا حضور فردوسی با این اهمیت نسبت به حافظ و سعدی و دیگر شاعران در زندگی و جامعه ما کمرنگ است و بیشتر محدود به محافل دانشگاهی و ادبی خواص است؟
من معتقدم که چنین نیست؛ زیرا اگر شما تشریف ببرید دزفول، میبینید که عشایر بختیاری آمده به دزفول، دست کم هفتهای یک جلسه شاهنامهخوانی دارند که شاهنامه را به آئین خاص میخوانند و جمعیت تماشاگر و شنونده هزاری است؛ یعنی چند هزار نفر به شنیدن شاهنامه مینشینند. در زندگی شهری نه حافظ و سعدی جایی دارند و نه فردوسی. یا تتلو جا دارد یا مواردی از این دست. شما شاهد هستید که جامعه شهری از چه چیزهایی استقبال میکند. دقیقا از بوزینههایی استقبال میکند که خودشان میمونهای فرهنگ غرب هستند؛ یعنی طرف از صبح تا شب خودش را نقاشی کند، یاوه و فحش بگوید، اینها او را دوست دارند؛ انسان شهری به تعبیر یکی از حکمای معاصر، مبداء و معاد ندارد یا اگر مبداء داشته باشد، معاد ندارد.
اساساً مشکل اصلی فعلی ما در اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، حجاب و همه زمینهها همین فرو ریختن معاد است.
فردوسی با انسانی سروکار دارد که پشتوانه و رگ و ریشه قومی خودش را فراموش نکرده باشد و به راه نیاکان خود برود. شاید اطلاع داشته باشید که هر فرد در جوامع عشایری حداقل باید بتواند تا هفت جد خود را بشمرد، کمتر از این او را ریشخند میکنند.
در زندگی شهری دو واحد روبهروی هم در یک آپارتمان همدیگر را نمیشناسند؛ برای همین اینها نمیتوانند التزام کاملی به اخلاق، فرهنگ و حتی التزام دینی داشته باشند. اما در فرهنگ اصیل که هنوز اجزا و ارکان آن محفوظ مانده است، انسان ذاتاً ملتزم به اخلاق، هویت، خانواده و خاندان و لاجرم ملتزم به دیگر اجزا و ارکان جامعه است و ما اگر بخواهیم این را احیا کنیم، چارهای جز این نیست که نه فقط شاهنامه که باید دیگر آثار و بزرگانمان را جدی بگیریم.
اصلاً مشکلی که ما در این 44 سال داشتیم، این بود که برخی از حضرات مسئول و سرکار مدام سعی کردند فردوسی، حافظ، مولوی، ابنعربی و دیگر بزرگان را نفی کنند. درصورتی که اصلا تناقضی بین فرهنگ فردوسی و این بزرگان وجود ندارد. مشرب همه این بزرگان چه شیعه و چه اهل سنت، قرآن و مکتب و معارف اهلبیت(ع) است.
اینها همه حکیم و عارف بودند و اساساً نزاع مذهبی در اندیشه انسان برتر جایی ندارد. اگر مراد «لا اله الا الله» است که این بزرگان از توحید یک قدم پایینتر نیامدهاند.
جنگهای امروز در خاورمیانه و در بین مذاهب مختلف اسلامی به کمک غرب نتیجه گمشدن هویت دینی است و اگر بخواهیم هویت دینی تقویت شود، هر قومی باید به هویت قومی و اصالتهای خود برگردد. اگر اصالتها در دسترس ما بودند که بحرانی وجود نداشت. اصالتها را باید در شاهنامه، حافظ، سعدی، مولوی، ابن عربی، ملاصدرا و ... جستوجو کنیم.
ایکنا- الان باید برای شاهنامه و حضور آن در جامعه و آشنایی نسل جوان با مفاهیم آن چه باید کرد؟
در درجه اول نباید از شاهنامه بترسیم. برخی از علما یا مدیران و مسئولان اگر سواد داشتند از شاهنامه نمیترسیدند.
از شاهنامه میترسند، زیرا نمیدانند چه چیزی در آن است. شاید فقط چون نام «شاه» در شاهنامه است؛ در حالی که معنی اصیل شاه یعنی مجری احکام شریعت و قوانین در جامعه - بنده اینها را قبلا نوشتهام و مقام معظم رهبری دیده و پسندیدهاند- حالا اینکه بعداً هر آدم عیاشِ بیکار متجاوز را شاه تلقی کردند، این جزو دورهای است که چیز کوچکی از فرهنگ گذشته گرفتهاند و نابجا به فرهنگ طولانی ما مطابقت دادهاند.
درصورتی که در تاریخ از غزنویان تا قاجار اصلاً شاه ایرانی نداشتیم و عنصر ایرانی بر این سرزمین حکومت نمیکرده است، غزنویان، سلجوقیان، مغولها، تاتارها، صفویه، افشاریه و قاجار همه تورانی بودند و در حقیقت همان بد و بیداد افراسیابوار را در پوشش فرهنگی اسلامی و ایرانی اعمال کردند.
مشکل ما این است که دانشگاه کارآمد نداریم. دانشگاه ما به جای اینکه در حال اندیشیدن باشد، یا مدام علیه وضع موجود و سیستم حاکم تهییج میکند، یا دیلماج فرهنگ غرب است. فلسفه، اقتصاد، جامعه، شناسی و روانشناسی در دانشگاه غربی است. در حقیقت دانشگاههای ما بیشتر یک دارالترجمه برای علوم غربی است، زیرا فرهنگ ما نیاز به دانستن زبان عربی دارد و اغلب جماعت دانشگاهی عربی بلد نیستند، در نتیجه رو به سمت غرب میکنند. لذا درک مولانا، حافظ و سعدی و فردوسی برای آنان سخت است.
فرهنگ دانشگاهیان ما مغلوب فرهنگ غرب است، زیرا تکنولوژی از غرب میآید؛ در صورتی که فرهنگ ربطی به تکنولوژی ندارد. ما اگر میخواهیم فرهنگمان از بین نرود، چارهای جز برگشتن و مرور گذشته و آشنایی با بزرگانمان نداریم.
مسئله دیگری که ما داریم این است که حوزههای علمیه ما هم متأسفانه محدود به علوم فقه شدند برخلاف گذشته که همه علوم در آنجا تدریس میشد، سالها است که فقط به فقه میپردازد.
به هر حال مصائب فرهنگی ما یکی و دو تا نیست، لذا؛
« ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم/ زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تاریخ شهادت حضرت زهرا
نَصرٌ مِنَ الله و فَتحٌ قرِیب
نویسنده معروف آمریکایی شعرش را به مردم غزه تقدیم کرد
جنگیرها از چه روشهایی برای فریب استفاده میکنند
ادای احترام سردار قاآنی به مقام شهید یحیی سنوار
فیلم مقاومت راوی جنایات امروز صهیونیستها باشد
شهادت سنوار باعث توقف مقاومت نخواهد شد
عملیات بی سابقه
سفر قالیباف به لبنان پیامهای بسیاری داشت
[عناوین آرشیوشده]