عاشوراشناسی بدون شناخت جبه? مقابل امام حسین(ع)، راه به جایی نمیبرد. گفتارها و تحلیلهای ما بیشتر دربار? جبه? حسینی عاشورا است؛ اما پای? دیگر عاشوراشناسی، ورود به جهان ذهنی و باورهای کسانی است که آن قساوت تاریخی را آفریدند. عاشورا از منظر امام حسین(ع) و یارانش، روزی است که یا باید با عبید الله بن زیاد، نمایند? یزید در کوفه، بیعت میکردند و یا تن به شهادت میدادند. آنان راه دوم را برگزیدند و به استقبال مرگ خونین رفتند. اما سپاهیان کوفه، نگاهی دیگر به ماجرا داشتند و همان نگاه، آنان را به آن جنایت بزرگ واداشت.
دربار? قاتلان امام حسین(ع)، نکتهای مهم وجود دارد که بدون نظرداشت آن، نمیتوان فهمید که چرا آنان پسر و بازماندگان پیامبرشان را بیرحمانه کشتند و به شکران? این پیروزی، سجد? شکر به جا آوردند و آن را ذخیر? آخرت خویش دانستند. اکثر آنان که آن روز در کربلا برای کشتن امام حسین(ع) و یارانش بیتابی میکردند، از سابقهای مقبول در اسلام و در جنگهای علی(ع) با معاویه برخوردار بودند. اگر گوش? چشمی هم به وعدههای ابن زیاد داشتند، آن را پاداشی حلال برای خود میدانستند؛ نه آنکه انگیز? اصلی آنان برای حضور در جنگ باشد. آنچه آنان را در این رویارویی، انگیزه و نیرو میبخشید، عقید? آنان دربار? خلافت و جایگاه آن در اسلام بود. آنان دفاع از خلیف? وقت را دفاع از کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی و عین دینداری میدانستند؛ چه خلافت در دست علی(ع) باشد و چه در دست معاویه یا یزید. شمر بن ذی الجوشن که در جنگ صفین به طرفداری از علی(ع) شمشیر زد، فرق علی را با معاویه، در جایگاه آن دو میدانست، نه در شخص علی یا شخص معاویه. میگفت: علی(ع) خلیفه است و معاویه طاغی بر خلیفه. پس باید در رکاب خلیفه علیه معاویه جنگید. به همین دلیل و با همین استدلال، تقریبا اکثر کسانی که روزی در سپاه علی(ع) علیه معاویه جنگیدند، در زمان خلافت معاویه، در سپاه او داخل شدند. در سال 60 نیز که یزید بر مسند خلافت نشست، شمر و همقطارانش همچنان وظیف? خود را دفاع از خلافت و خلیف? وقت میدانستند. برای شمر، حق یعنی در سپاه خلیفه بودن، اگرچه خلیفه، یزید باشد، و باطل یعنی کسی که در برابر خلیفه قیام کرده است، اگرچه پسر پیامبر(ص) باشد. سنان بن انس، برادرزاد? مالک اشتر نیز با همین تئوری، دست به آن جنایات زد؛ بدون آنکه ذرهای دچار عذاب وجدان شود.
مسئل? خلافت برای اکثر مسلمانان در آن دور? تاریخی تا زمان حمل? مغول، مسئل? اصلی جهان اسلام بود و برای حفظ آن بهجان میکوشیدند. آنان، خلیفه را اولی الامر و خلافت را منبع مشروعیت و خودداری از بیعت را «خروج» میخواندند. خلیفه چنان جایگاهی داشت که هر گونه مخالفت با او به معنای خروج از جرگ? مسلمانان و الحاد محسوب میشد. اگر اسماعیله را «ملاحده» مینامیدند، از آن رو است که آنان ساز مخالف زدند و خلافتی دیگر در مصر بر پا کردند؛ وگرنه اسماعیلیان کجا و الحاد کجا؟ اگر طغرل، مؤسس سلسل? سلاجقه و برخی دیگر از سلاطین ایرانی، بهرغم توانایی بر انقراض خلافت بنیعباس، از در صلح با خلفای بغداد وارد شدند، از آن رو بود که میدانستند درگیری با خلافت، به فقدان مشروعیت در میان مسلمانان میانجامد و بدون تأیید خلفا، سلطنت بر ایران و عراق و حجاز ممکن نیست. سرانجام نیز بساط خلافت را مغول برچید؛ نه مسلمانان. روزی که سربازان مغول، مستعصم، آخرین خلیف? عباسی را نمدمال میکردند، چشمهای اهل بغداد به آسمان بود که عذاب خدا کی و چگونه نازل میشود! وقتی خبر کشتن مستعصم عباسی و انقراض بنیعباس، در شیراز به گوش سعدی رسید، دو مرثیه به زبانهای فارسی و عربی گفت که اندکی از ذهنیت مسلمان قرن هفتم را دربار? خلافت و خلیفه نشان میدهد:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
ای محمد گر قیامت میبرآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
زینهار از دور گیتی، وانقلاب روزگار
در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پیش بینی ها از حضور جمعیت میلیونی در تشییع پیکر سید حسن نصرالله
خوابیدن با علم به قضا شدن نماز
کودک نابالغ و اتصال در جماعت
مسئولیت پرستاران نسبت انجام فرائض دینی بیمار
ملاک تبعیت از امام جماعت
تعیین جنسیت جنین
«الساعة» و هفت نکته درباره قیام امام زمان(عج)
نیمه شعبان چه روزی است + فضیلت و اعمال شب و روز نیمه شعبان
دهه فجر انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]