سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانند آویزنده گوهر و مروارید و طلا برگردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 8:9 صبح

مقدمه

اولین شکوفه های عاشورایی در اربعین شکفته شد [1]و آمدن اهل بیت حسین بن علی (ع) بر سر مزار سیدالشّهدا، در حقیقت امتداد حرکت عاشورا بود و با این کار، به پیروان امام و دوستان خاندان پیغمبر (ص) و مسلمانانی که تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته بودند فهماندند که این واقعه تمام نشد و چنین فاجعه ای، با دفن کردن و به اسارت گرفتن و رها کردن اسیران پایان نخواهد یافت و فراموش نخواهد شد.

رهبر معظم انقلاب از این دیدگاه معتقد است که آمدن اهل بیت (علیهم السلام) به کربلا در اربعین، با این هدف بود که اعلام کنند: این جا میعادگاه بزرگی است که با جمع شدن در آن، باید همواره هدف بزرگ اسلام را نیز به یاد بیاورید که همانا «تشکیل نظام اسلامی» و تلاش در راه آن حتی در حد شهادت است .[2]

«آموزه های اربعین» و «درنگ در فرازی از زیارت اربعین» در نگاه رهبر معظم انقلاب، محور این نوشتار است.

آموزه های اربعین

1. احیای یاد کربلا و شهادت

«شهادت بدون خاطره، بدون یاد، بدون جوشش خون شهید، اثر خودش را نمی بخشد و اربعین، آن روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن آغاز شد»[3]

رهبر انقلاب، اربعین را احیای یاد حماسه حسین بن علی (ع) در کربلا دانسته، می فرماید:

«شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد، یعنی حسین بن علی (ع) و بقیه شهیدان در کربلا شهید می شدند، اما بنی امیه موفق می شدند همان طور که خود حسین (ع) و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زیر خاک پنهان کردند، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند، آیا این شهادت فایده ای برای عالم اسلام داشت؟ یا اگر هم برای آن روز اثری می گذاشت، آیا این خاطره در تاریخ برای نسل های بعد هم برای گرفتاری ها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدهای دوران آینده تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده داشت؟ اگر حسین شهید می شد، اما مردم آن روز و مردم نسل های بعد نمی فهمیدند شهید شده، این خاطره چه اثری و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیختگی ملت ها و اجتماعات و تاریخ بگذارد؟ می داند هیچ اثری نداشت. آری، حسین (ع) شهید می شد، خود او به اعلا علّیین رضوان خدا می رسید؛ شهیدانی که کسی نمی فهمید و در غربت، سکوت و خاموشی شهید شدند، به اجر خودشان در آخرت رسیدند.. . امام چقدر درس و اسوه می شدند؟»

اربعین نشانگر تدبیر خاندان پیامبر (ص) و احیاگر حقیقت شهادت است و در اربعین حسینی یاد شهادت حسین (ع) زنده شد.[4] آیت الله خامنه ای با اشاره به این بُعد از پیام اربعین می فرماید:

«اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر (ص) یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین بن علی (ع) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت استفاده زیادی نخواهند برد. درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه می دارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است، اما ابزار طبیعی ای که خدای متعال برای این کار - مثل همه کارها - قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و اراده ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و به جا، می توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه شهادت را احیا کنیم و زنده نگه داریم. اگر زینب کبری و امام سجاد (علیهما السلام) در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سال های متمادی که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمی کردند، واقعه عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی ماند. چرا امام صادق (ع) - طبق روایت - فرمودند که هر کس یک بیت شعر درباره حادثه عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاه های تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگه داشتن مسئله عاشورا و کلا مسئله اهل بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرت های ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت آمیز می کردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیه عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشه ای از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقینا بدون آن تلاش ها، از بین می رفت. درسی که اربعین به ما می دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت»[5]

ایشان اربعین را روز بازماندگان شهدا دانسته، [6]با اشاره به سختی مجاهدت امام سجاد و حضرت زینب (علیهما السلام) در صحنه تبلیغی و فرهنگی، این نکته را یادآور می شود:

«درسی که اربعین به ما می دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد؛ جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان - یعنی بزرگ ترین سرمایه شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه ها و مجله ها و کتاب هایی که منتشر می کردند، در ذهن آدم های ساده لوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند. اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است»[7]

2. گسترش فرهنگ عاشورایی

اربعین در حادثه کربلا یک آغاز بود. بعد از آن فاجعه بزرگ در کربلا، باید حادثه اسارت ها، پیام حماسه سیدالشهداء (ع) را منتشر می کرد و خطبه ها و افشاگری ها و حقیقت گویی های حضرت زینب و امام سجاد (علیهما السلام) مثل یک رسانه پرقدرت، باید واقعه عاشورا و هدف و جهت گیری آن را در محدوده وسیعی منتشر می نمود، و این کار انجام شد. رهبر انقلاب در تبیین این حرکت می فرماید:

«خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئتِ این را پیدا نمی کنند که حقایقی را که فهمیده اند، در عملِ خودشان نشان بدهند؛ چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نمی گذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهمیدند، نمی گذارد به آنچه فهمیده اند، عمل کنند. در کوفه، در شام، در بین راه، خیلی ها از زبان زینب کبری یا امام سجاد (علیهما السلام) یا از دیدن وضع اسرا، خیلی چیزها را فهمیدند، ولی کی جرئت می کرد، کی توانایی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است، بروز دهد؟ مثل یک عقده ای در گلوی مؤمنین باقی بود. این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد؛ اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد. مرحوم سید بن طاووس و بزرگان نوشته اند که وقتی کاروان اسرا، یعنی جناب زینب (علیها السلام) و بقیه در اربعین وارد کربلا شدند، در آن جا فقط جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی نبودند؛ «رجال مِن بنی هاشم»؛ عده ای از بنی هاشم، عده ای از یاران بر گرد تربت سیدالشهدا جمع شده بودند و به استقبال زینب کبری (علیها السلام) آمدند. شاید این سیاستِ ولایی هم که زینب کبری اصرار کرد که برویم به کربلا - در مراجعت از شام - به خاطر همین بود که این اجتماع کوچک اما پرمعنا، در آن جا حاصل شود. حالا بعضی استبعاد کردند که چطور ممکن است تا اربعین به کربلا رسیده باشند. مرحوم شهید آیت الله قاضی یک نوشته مفصلی دارد؛ اثبات می کنند که نه، ممکن است که این اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در کلمات بزرگان و قدما هست، این است که وقتی زینب کبری و مجموعه اهل بیت وارد کربلا شدند، عطیه عوفی و جناب جابر بن عبدالله و رجالی از بنی هاشم در آن جا حضور داشتند. این نشانه و نمونه ای از تحقق آن هدفی است که با شهادت ها باید تحقق پیدا می کرد؛ یعنی گسترش این فکر و جرئت دادن به مردم. از همین جا بود که ماجرای توابین به وجود آمد. اگرچه ماجرای توابین سرکوب شد، اما بعد با فاصله کوتاهی ماجرای قیام مختار و بقیه آن دلاوران کوفه اتفاق افتاد و نتیجه، در هم پیچیده شدن دودمان بنی امیه ظالم و خبیث بر اثر همین شد. البته بعد از او سلسله مروانی ها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پیدا کرد؛ راه باز شد. این خصوصیت اربعین است. یعنی در اربعین افشاگری هم هست؛ عمل هم هست؛ تحقق هدف های آن افشاگری هم در اربعین وجود دارد»[8]

3. آغاز جاذبه زیارت حسینی

اربعین، تجلی عشق به تربت و مرقد سیدالشّهدا (ع) و آغاز جاذبه حسینی است که با وجود گذشت قرن های متمادی، همچنان دل همه دوستداران اهل بیت و همه آزادگان جهان را به سوی رستگاری و عزت و افتخار می کشاند.

در نگاه مقام معظم رهبری، اولین جوشش های چشمه جوشان محبت حسینی - که رود همیشه جاری زیارت را در طول این قرن ها جاری کرده - در اربعین پدید آمد. جاذبه قوی حسینی، اولین دل ها را در اربعین به سوی خود جلب کرد. رفتن جابربن عبدالله و عطیه به زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین، سرآغاز این حرکت پُربرکت بود. در طول قرن ها تا امروز، پیوسته این حرکت پُرشکوه تر، پُرجاذبه تر و پُرشورتر شده است و نام و یاد عاشورا را روزبه روز در دنیا زنده تر کرده است.[9] رهبر معظم انقلاب می فرمایند:

«چه آمدن خاندان پیغمبر در روز اربعین به کربلا - که بعضی روایت کرده اند - درست باشد یا درست نباشد، ظاهرا در این تردیدی نیست که جابربن عبدالله انصاری به همراه یکی از بزرگان تابعین - که نام او را بعضی عطیه گفته اند، بعضی عطا گفته اند و احتمال دارد عطیه بن حارث کوفی حمدانی باشد؛ به هرحال یکی از بزرگان تابعین است که در کوفه ساکن بوده - این راه را طی کردند و در این روز بر سر مزار شهید کربلا حاضر شدند. شروع جاذبه مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جابربن عبدالله را از مدینه بلند می کند و به کربلا می کشد. این، همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن های متمادی، در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل بیت دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسینی و به مرقد سرور شهیدان»[10]

درنگ در فرازی از زیارت اربعین

رهبر معظم انقلاب مضامین زیارت اربعین امام حسین (ع) را بسیار پرمغز و در خور تأمل و تدبر دانسته، با اشاره به این فراز از زیارت اربعین «لیستنقذ عباده من الجهالة و حیرة الضلالة» هدف از قیام حسینی را برطرف کردن ابرهای جهل و غفلت از افق زندگی انسان ها و هدایت حقیقی آنان می داند.[11] معظم له با این دیدگاه، حقیقت نهضت امام را این گونه تحلیل می کنند:

«فقره های اوّل (زیارت) آن، دعاست که گوینده این جملات را خطاب به خداوند متعال عرض می کند: «و بذل مهجته فیک»؛ یعنی حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد. «لیستنقذ عبادک من الجهالة» تا بندگان تو را از جهل نجات دهد. «و حیرة الضّلالة» و آنها را از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند. این یک طرف قضیه، یعنی طرفِ قیام کننده حسین بن علی علیه السّلام است. طرف دیگر قضیه، در فقره بعدی معرفی می شود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنی». نقطه مقابل، کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول و دنیای مادّی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، از خود بیخودشان کرده بود. «و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است - این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت - به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصه نهضت حسینی است. با مداقّه در این بیان، انسان احساس می کند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشان دهنده ابعاد عظیم این نهضت است. یک نگاه، حرکت ظاهری حسین بن علی است که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر - یعنی حکومت یزید - است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگ تری است که نگاه دوم، انسان را به آن می رساند، و آن حرکت علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین (ع) اگرچه با یزید مبارزه می کند، اما مبارزه گسترده تاریخی وی با یزیدِ کوته عمرِ بی ارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلّت انسان است. امام حسین با اینها مبارزه می کند»[12]

در نگاه ایشان، ویژگی حکومت پیامبر این بود که به جای ابتنا بر ظلم، بر عدل بنا شده بود. به جای شرک و تفرقه فکری انسان، متّکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. به جای جهل، متّکی بر علم و معرفت بود. به جای کینه ورزی انسان ها با هم، متّکی بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش می یابد، انسانی باتقوا، پاکدامن، عالم، بابصیرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّک و رو به کمال است. اما با گذشت فقط پنجاه سال، وضعیت عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود، اما باطن دیگر اسلامی نبود. به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جای برابری و برادری، تبعیض و دودستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد. به جای معرفت، جهل حاکم شد. در این دوره پنجاه ساله، هرچه به جلوتر می آییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصل ها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید اینها را برای ذهن های جوان و جوینده روشن کنند.[13]

رهبر انقلاب در تحلیلی دیگر، معتقدند:

«بشریت همیشه دستخوش شیطنت شیطان هاست. همیشه شیطان های بزرگ و کوچک، برای تأمین هدف های خود، انسان ها و توده های مردم و ملت ها را قربانی می کنند.. . باید به بشر کمک کرد؛ باید به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانی و گمراهی خلاص بشوند».

1) ایشان در این بخش، از فداکاری امام حسین (ع) در نجات امت چنین یاد می کند:

«چه کسی می تواند این دست نجات را به سوی بشریت دراز کند؟ آن کسانی که چسبیده به مطامع و هوس ها و شهوات باشند، نمی توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن کسانی که اسیر خودخواهی ها و منیت ها باشند، نمی توانند بشر را نجات بدهند. باید کسی پیدا بشود و خودشان را نجات بدهد، یا لطف خدا به سراغ آنها بیاید تا اراده آنها قوی بشود و بتوانند خودشان را رها کنند. آن کسی می تواند بشر را نجات بدهد، که دارای گذشت باشد؛ بتواند ایثار کند و از شهوات بگذرد؛ از منیت و خودپرستی و خودخواهی و حرص و هوا و حسد و بخل و بقیه گرفتاری هایی که معمولاً انسان دارد، بیرون بیاید، تا بتواند شمعی فرا راه بشر روشن کند»[14]

[1] 1 آبان 1385.

[2] 24 مهر 1366.

[3] 22 آبان 1363.

[4] 22 آبان 1363.

[5] 29 شهریور 1368.

[6] 22 آبان 1363

[7] 29 شهریور 1368.

[8] 28 بهمن 1387.

[9] 1 فروردین 1385.

[10] 1 فروردین 1385.

[11] 14 خرداد 1385.

[12] 14 خرداد 1385.

[13] 14 خرداد 1385.

[14] 21 شهریور 1369



لیست کل یادداشت های این وبلاگ