سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمتی نیست جز به همراه عصمت . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 94 خرداد 9 , ساعت 10:43 صبح

شب 12 محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 1342 حمله‌ی نظام مشروطه‌ی سلطنتی به نهادهای دینی و در رأس آن پایگاه روحانیت در حوزه‌ی علمیه‌ی قم آغاز شد. حمله به دین و نهادهای دینی، اولین تهاجم رژیم مشروطه‌ی سلطنتی به باورها و اعتقادات جامعه‌ی ایران نبود. اما نحوه‌ی برخورد مأموران نظامی و انتظامی و ساواک با روحانیت، کشتار و ضرب و شتم وسیع مردم، دستگیری­های وسیع وعاظ و علما در تهران و شهرستان‌ها و گردآوری آنها در زندان موقت شهربانی در تهران و از همه مهم­تر اسائه‌ی ادب به ساحت مرجعیت و دستگیری امام خمینی (ره)، همه و همه نشان می­داد که جنس برخورد نظام شاهنشانی با دین، نهادهای دینی، روحانیت و مردم در پانزده خرداد، از جنس دیگری است.

حافظه‌ی تاریخی ملت ایران به یاد دارد که سلطنت پهلوی از بدو تأسیس جز نابودی فرهنگ ملی، اعتقادات و باورهای مردم و حذف مذهب از جامعه و واگذاری ذخایر کشور و منافع ملی به بیگانگان علی­ الخصوص امریکا و انگلیس و اسرائیل و عقب نگه داشتن ایران از قافله‌ی تمدن، سیاست دیگری را تعقیب نکرد. این رژیم از ابتدا به نام تجدد و ترقی، خواسته­های به حق ملت ایران را برای استقلال، آزادی و پیشرفت و توسعه با گلوله پاسخ داده بود و با شهادت رهبران دینی و ملی چون آیت­الله حاج آقا نورالله اصفهانی، آیت­الله سید حسن مدرس، تهاجم به مسجد گوهرشاد و شهادت هزاران انسان بی‌گناه، دستگیری گسترده­ی مبارزان و آزادی­خواهان و شکنجه‌ی آنها در زندان و سرکوبی جنبش­های آزادی­خواهانه، در پی تأمین منافع حامیان خود درخارج از کشور بود. از همان ابتدا تضاد غیر قابل تردید نظام مشروطه‌ی سلطنتی را با باورهای دینی و منافع ملی به اثبات رسانده بود، اما در پانزده خرداد سال 1342 فصل جدیدی از تاریخ تحولات این کشور گشوده شد.

آنچه در پانزده خرداد به وقوع پیوست، یک حادثه‌ی دردناک در بیان حوادث تاریخ این مرز و بوم نبود. پانزده خرداد به تمام معنا آغاز یک تاریخ جدید در ایران بود. در زندگی اجتماعی انسان هزاران رخداد به وقوع می­پیوندند، اما همه‌ی آنها تبدیل به رخدادهای تاریخی نگردیده و تاریخ ساز نمی­باشند. بی­تردید رخدادهای تاریخی پیوند نزدیکی با باورها و اعتقادات، بینش­ها و گرایش­ها و آرمان­هاییک جامعه دارند. پانزده خرداد به این اعتبار یک رخداد تاریخی است، چون پیوند عمیقی با آرمان­های جامعه‌ی ایران دارد.
چرا رژیم مشروطه‌ی سلطنتی و در رأس آن شخص شاه، با امام خمینی (ره) و پانزده خرداد مثل سایر رهبران مذهبی و ملی و سایر رخدادها برخورد نکرد؟!
شاه با کوله باری از تجربه‌ی سرکوب جنبش­های ملی و مذهبی چگونه از درک ماهیت رهبری امام خمینی (ره) و جنبش پانزده خرداد ناتوان شد؟ چرا اغلب گروه­های سیاسی چپ و راست تاریخ ایران، در تحلیل پانزده خرداد و رهبری امام خمینی (ره) باز ماندند و آن را جنبشی کور، بی­برنامه، سنت­گرا و ناتوان در آزادی ملت ایران از حاکمیت رژیم استبدادی شاه تلقی کردند؟

پاسخ این چراها و هزاران سؤال دیگر را باید در ماهیت نهضت امام خمینی، آرمان­های این نهضت، روش مبارزه‌ی امام با نظام مشروطه‌ی سلطنتی، پایگاه اجتماعی امام در میان مردم و گستره‌ی نفوذ جنبش و آرمان­های امام خمینی در جامعه جستجو کرد.
اگر چه پرداختن به همه‌ی این چراها در ظرفیت یک مقاله نیست، اما برای اینکه نسل­های جوان جامعه‌ی ما در معرض تحریف تاریخ قرار نگیرند، شمه­ای از عظمت نهضت امام خمینی (ره) را در آزادی و استقلال ملت ایران از لابه­لای اسناد و گزارشات آن دوران مرور می­کنیم. این گزارشات که گزارشات رسمی کارگزاران نظام شاهنشاهی در برخورد با نهضت امام خمینی است، از جهات مختلفی گویای تفاوت این نهضت با نهضت­های گذشته‌ی تاریخ این مرز و بوم می­باشد. این تفاوت­ها را از جهات مختلفی به شکل اجمالی مرور خواهیم کرد و امیدواریم که محققین منصف و وطن­دوست با تفحص عمیق و دقیق در این مقطع تاریخی، نخواهند گذاشت ارزش­های این جنبش تاریخ ساز و رهبری آن و زحمات نیاکان ما در این مقطع تاریخی به دست تحریف­گران حرفه­ای تاریخ به باد فراموشی سپرده شود.

امام خمینی (ره) رهبری متفاوت از رهبران گذشته

شیوه‌ی رهبری امام خمینی برخلاف رهبری جنبش­های گذشته مبتنی بر اصول و قواعد خاصی بود که مختص خود امام بود و در رهبرهای گذشته‌ی روحانیت سابقه­ای نداشت. بنابراین رژیم از درک نحوه‌ی مبارزه‌ی امام به کلی عاجز بود و این عجز باعث می­شد که برخوردهای رژیم مشروطه‌ی سلطنتی با نهضت امام خمینی برخوردی دستپاچه و غیرمنطقی و همراه با ترس و دلهره باشد. این مطلب را می­توان از گزارش­های شب 15 خرداد که رژیم پهلوی با تمام قوا به منزل امام در قم حمله کرد و همچنین گزارش­های بعد از دستگیری امام دریافت.
ساعت3:30 دقیقه بعد از نیمه شب 15 خرداد، کامیون­های نظامی با صدها کماندو و چترباز و سرباز گارد شاهنشاهی که تا دندان به اسلحه­های گرم و سرد مجهز بودند، وارد قم شدند و در سکوتی ترس­آور به سوی خانه‌ی امام خمینی به راه افتادند. محاصره‌ی منزل یک مرجع تقلید تا به آن روز به این شکل سابقه نداشت. چنین برخوردی نشان می­داد که کارگزاران رژیم شاه، توانایی درک امام خمینی و نهضت او را ندارند. وحشت رژیم پهلوی از نهضت امام خمینی از این جهت نیز بی­تردید است که برای دستگیری او با ارتشی کاملاً مجهز وارد صحنه شده بود. این ارتش نشان می­داد که رژیم توانایی محاسبه‌ی نیروهای مردمی در پشت سر امام خمینی را ندارد و امام از اینکه چنین رژیم ترس­آوری در مقابل او عاجز بود، نهایت استفاده را می­کرد. حتی شیوه‌ی دستگیری امام نیز نشان می­داد که شاه از همان اول، مبارزه را به پیرمردی زیرک و باصلابت باخته است. این باخت وقتی برملا شد که صدای امام خمینی با طنین خاصی در کوچه­های قم پیچید که «روح­الله خمینی منم! چرا اینها را می­زنید؟» ارتش شاه تصور نمی­کرد که با آن دبدبه و کبکبه که دل شیر را آب می­کرد با پیرمردی روبه­رو شود که از همان اول آنها را چیزی نداند. رژیم شاه نقطه ضعف بزرگ خود را در مقابل رهبر هوشمندی چون امام آشکار کرد. اول اینکه برای دستگیری یک پیرمرد آن لشگر عظیم را وارد صحنه کرد و دوم اینکه از وحشت حمایت مردم از این پیرمرد، ماشین فولکس واگن سیاه رنگی را که امام خمینی (ره) را در آن نشانده بودند تا سر خیابان هل دادند و از آنجا او را با یک سواری که از پیش آماده کرده بودند، به تهران بردند.
امام خمینی (ره) متوجه شد که رژیم شاه درک درستی از میزان توانایی نهضت و پشتوانه‌های مردمی آن ندارد. این مسئله را می­توان در گزارش­های مقامات ساواک و شهربانی به خوبی مشاهده کرد.

رئیس شهربانی قم در گزارش خود به تهران، چگونگی دستگیری امام را این‌گونه آورده است:
... ساعت 30/2 صبح (پس از نیمه شب) روز 15/3/42 سرکار سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم تلفناً به اینجانب اطلاع داد که برای مذاکراتی فوراً به ساواک بروم. پس از رفتن به ساواک مشاهده شد سرکار سرهنگ مولوی نیز با عده‏ای از مأمورین ساواک تهران در آنجا هستند. موضوع دستگیری خمینی مطرح گردید تا با تبادل ‏نظر یکدیگر انجام گردد. سرکار سرهنگ مولوی اضافه کرد از طرف تیمسار ریاست کل دستور شفاهی دارم که در این مورد راهنمایی و همکاری کنید. چون از چند روز قبل در حدود صد نفر از اهالی قریه‌ی جمکران گارد محافظ خمینی را تشکیل داده بودند [1] و در وقایع دوم فروردین تا چند روز پس از آن خمینی شب‏ها در منازل مختلف بیتوته می‏کرد[2] چنین تصمیم گرفته شد که خانه‌ی او و دامادش و پسرش دفعتاً تحت مراقبت قرار گرفته تا در صورتی که در یکی از منازل نبود فرصت مخفی شدن یا فرار نداشته باشد. ضمناً برای اینکه جلب توجه نشود ابتدا منزل خمینی و دو منزل دیگر توسط گارد ساواک تهران و به راهنمایی مأمورین این شهربانی و ساواک (قم) شناسایی شد و برای اینکه هیچ‏گونه ابهامی وجود نداشته باشد، کروکی منزل خمینی و دو نفر دیگر توسط شهربانی در اختیار مأمورین ساواک تهران گذارده شد.
سپس سرکار سرهنگ مولوی اظهار داشتند من شخصاً در شهربانی خواهم ماند تا چنانچه احتیاجی به شرکت گروهان سرباز باشد به موقع داخل در عمل شوند و رئیس ساواک قم و رئیس شهربانی در میدان جلو بیمارستان، اول کوچه‌ی منزل خمینی باشند و با اینجانب در شهربانی ارتباط داشته باشند تا در صورت لزوم گروهان هم داخل در عمل شود.
ساعت 30/3 صبح، عده‏ای مأمور ساواک تهران به‏طور متفرقه[3] به اتفاق راهنمایان ساواک قم و شهربانی به منزل خمینی و دو منزل دیگر مورد نظر اعزام گردیدند و خمینی را که در منزل دامادش بود[4] دستگیر نموده با فولکس ساواک قم تا جلو بیمارستان و از آنجا با اتومبیل سواری که از تهران به همین منظور آمده بود حرکت دادند.
در جریان دستگیری فقط یک نفر در منزل خمینی قدری مجروح و یک نفر که قصد داد و فریاد داشته دستگیر و از داد و فریاد او جلوگیری و پس از دستگیری خمینی آزاد شد و پیش‏بینی می‏شد که در منزل خمینی عده‏ای مستحفظ وی باشند،[5] لیکن در موقع دستگیری غیر از دو نفر مزبور در منزل وی کسی نبود و در منزل دامادش که خود وی دستگیر شد، اشخاص متفرقه‏ای دیده نشدند و افراد مورد نظر در مسجد سلماسی که در نزدیکی منزل خمینی است، بیتوته نموده بودند که متوجه دستگیری وی نشدند.[6] ضمناً خمینی در آن موقع بیدار و لباس پوشیده، حاضر و خود را معرفی نمود که روح‏اللّه خمینی من هستم به دیگران کاری نداشته باشید.
بعد از اینکه خمینی با ماشین سواری ساواک تهران، منتقل شد آقای مولوی نیز از شهربانی رسیده و پشت سر سواری مزبور با عده‏ای گارد ساواک به تهران عزیمت نمودند. رئیس شهربانی قم ـ سرهنگ سید حسین پرتو

امام خمینی در پادگان‏های قصر و عشرت‏آباد

ماشین حامل امام راه قم ـ تهران را با شتاب در نوردید و یکسره به باشگاه افسران رفت. آن روز را او در آنجا گذراند. در غروب روز خونین 15 خرداد با ماشین جیپی که پنجره‏هایش با پارچه‌ی سیاه رنگی پوشیده بود او را از باشگاه افسران بیرون بردند و پس از پیمودن راه دور و دراز به پادگان قصر (بی‏سیم) در سه راه زندان منتقل کردند. رئیس ساواک در پی دستگیری امام و انتقال او به پادگان مزبور، از اداره‌ی دادرسی ارتش خواست که قرار بازداشت امام را صادر کند. رئیس ساواک در نامه‌ی خود آورده است:
نامبرده‌ی بالا در تاریخ 15/3/42 به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر و در حال حاضر در پادگان بی‏سیم بازداشت می‏باشد، علی‏هذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به صدور قرار بازداشت مشارٌالیه اقدام مقتضی معمول و نتیجه را به این سازمان اعلام نمایند.

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور
سرلشکر پاکروان

اداره‌ی دادرسی ارتش نیز بی‏درنگ قرار بازداشت موقت امام را صادر کرد و در همان روز 15 خرداد 42 متن قرار به رؤیت امام رسانیده شد. امام به این قرار اعتراض کرد. در متن قرار بازداشت موقت امام آمده است:
درباره‌ی روح‏اللّه الموسوی خمینی که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر گردیده و تحت پیگرد می‏باشد، به علت بیم تبانی و اهمیت بزه، قرار بازداشت موقت صادر و اعلام می‏گردد و این قرار در ظرف 24 ساعت طبق مقررات قابل اعتراض است.
بازپرس (1) لشکر (1) گارد ـ سرهنگ ستاد کوشا
موافقم: دادیار دادگاه عادی لشکر (1) گارد
امام در زیر این قرار با خط خود نوشته است:
بسمه تعالی. به این قرار اعتراض دارم. روح‏اللّه الموسوی الخمینی. 15/3/42

سرهنگ ستاد کمال کوشا، بازپرس (1) لشکر (1) گارد طی یادداشتی به پادگان قصر (بی‏سیم) قرار بازداشت موقت امام را چنین ابلاغ کرده است:
سرکار افسر نگهبان زندان پادگان قصر
طبق تقاضای شماره 10456/313 ـ 15/3/42 سازمان اطلاعات و امنیت کشور درباره‌ی غیر نظامی روح اللّه الموسوی خمینی که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور در تاریخ 15/3/42 در آن پادگان بازداشت گردیده قرار بازداشت موقت به علت بیم تبانی و اهمیت بزه که به رؤیت نامبرده رسیده است صادر گردید. دستور فرمایید برابر مقررات مشارٌالیه را بازداشت و نتیجه را اعلام دارند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ