سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر مستحبها به واجبها زیان رساند ، مستحبها را واگذارید . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 87 اسفند 8 , ساعت 9:40 صبح

نظافت
من اخلاق الانبیاء التنظافت(1)
از اخلاق پیـامبـران, نظافت و پـاکیزگــ ى است.

امین و امیـن نمـا
لـم یخنک الامیـن و لکـن ائتمنت الخــ ائن.(4)
امین به تو خیانت نکرده (و نمى کند) و لیکن (تو) خائن را امین تصور نموده اى .

مقام برادر بزرگتر
الاخ الاکبر بمنزلة الاب.(5)
برادر بزرگتر به منزله پدر است.

دوست ودشمن هر کس
صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله.(6)
دوست هرکس عقل او, و دشمنش جهل اوست.

دوستى با مردم
التودد الى الناس نصف العقل.(7)
دوستى با مردم, نیمى از عقل است.

بدى قیل و قال
ان الله یبغض القیل والقـال واضـاعة المـال و کثـرة السـؤال.(8)
بدرستى که خداوند, داد وفریاد وتلف کردن مال و پرخواهشى را دوشمن مى دارد.

زیارت امام رضا علیه السلام -برائت از آتش

کسانی توفیق زیارت عتبات عالیات و مشاهد مشرفه را پیدا می کنند و کسانی نیز در آرزوی زیارت آن مشاهد ملک پاسبان در تب وتاب می سوزندو در انتظارند که عنقای توفیق بر بام سعادت آنان بنشیند.این مطلب برای کسانی است که شوق زیارت امام رضا علیه السلام در دل دارند و دوستانشان به سفر مشرف می شوند.

شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت انگیز ص 165نقل میکند:

حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت امام رضا علیه السلام مشرف بودم . پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود را دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت .

وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم .

ـ گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است .

او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقهام شد؛ به طوری که همه روزه میرفتم و او را در کارهایش یاری میدادم . روزی نام و محل و حالاتش را پرسیدم .

گفت: نامم ابراهیم است و اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف میشوم و مدتی توقف کرده و باز به عراق باز میگردم .

در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شدهام . در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من همسن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند .

هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول توست و پیاده و به زحمت میروی؛ پس حتماً مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام نموده و در آن محل شریف یادی از ما بنمایی .

پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم . پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی شدید به حرم مطهر مشرف شدم . پس از زیارت، در گوشهای از حرم افتادم و حالت از خود بیخودی و بیخبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکشان رقعهای میدادند و چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند .

ـ پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟

ـ حضرت فرمودند: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت !

ـ عرض کردم این کار، مناسب حضرت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعهها را تقسیم کند .

ـ حضرت فرمودند: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم .(سایت بحار: معنی امام رئوف را می فهمید.)

پس از آن یکی از رقعهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته بود:

برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله» ؛

خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت منم فرزند رسول خدا .

 

خدایا توفیق زیارت عتبات عالیات و مشاهد مشرفه را برای همه ما مکررا فراهم بگردان



لیست کل یادداشت های این وبلاگ