سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوست داشتن چیزی، [نسبت به کاستی های آن] کور و کَرَت می سازد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 89 مرداد 20 , ساعت 4:19 عصر

میلاد نخستین میوه نبوت و ولایت

در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى،نخستین‏گل خوشبوى درخت نبوت و ولایت و اولین ثمره ازدواج على و زهرا به دنیا آمد. اولین‏هدیه شیرین خدا به على مرتضى و فاطمه زهرا در مدینه منوره چشم به دنیا گشود. دراین مکان و زمان مقدس، کودکى متولد شد که وجود ذى جودش ماه‏رمضان را قداست وشرافتى افزون تر بخشید. خبر ولادت اولین نواده رسول خدا صلى‏الله علیه وآله‏به آن حضرت داده شد. پیامبر مشتاقانه به دیدار فرزند عزیز و ارجمندش به خانه‏على و زهرا سلام الله علیهما آمد که او را دربرگیرد و نوازش کند.

طبق روایتى که در کتب فریقین آمده‏است، پیامبر به اسماء فرمود: اسماء! فرزندم‏را بیاور.

اسماء که کودک را در پارچه‏اى زردرنگ پیچیده بود، او را به خدمت‏حضرت آورد.

پیامبر ناراحت‏شد و فرمود: مگر نگفته بودم نوزاد را هرگز در پارچه زرد رنگ‏نپیچید؟ اسماء نوزاد را گرفت و در پارچه‏اى سفید رنگ پیچید و او را به خدمت نیاى‏بزرگوارش آورد. حضرت اذان را در گوش راست و اقامه را در گوش چپش خواند سپس روبه داماد گرامى‏اش على کرد و فرمود:

یا على! او را چه نام نهادى؟

عرض کرد: اى رسول خدا ! من در نامگذارى‏اش هرگز بر شما پیشى نمى‏گیرم.

پیامبر نیز فرمود: من هم برخدایم سبقت نمى‏گیرم. فورا جبرئیل امین نازل شد وخدمت رسول خدا عرض کرد: یا محمد! خدایت‏سلامت مى‏رساند و مى‏فرماید: چون نسبت على‏به تو نسبت هارون به موسى است جز این که پس از تو پیامبرى نیست لذا نام‏فرزند هارون را بر او بگذار. پیامبر فرمود: نام فرزند هارون چه بوده است؟

عرض کرد: شبر. فرمود: من زبانم عربى است. نام شبر در زبان عربى چه مى‏باشد؟

جبرئیل گفت: نامش حسن است. او را حسن نام گذار.

(ذخائر العقبى،ص‏120)

نامش حسن.. رویش حسن .. مویش حسن .. خوى دلجویش حسن ..

به به چه زیبا پسرى، چه رعنا مولودى. امروز خانه زهرا نور باران مى‏شود. فرشتگان‏به خدمت پیامبر براى عرض تهنیت مى‏آیند. ما هم از این‏جا به خاندان رسالت تبریک‏مى‏گوییم. در صواعق المحرقه ابن حجر،ص‏115 آمده است: رسول خدا(ص) فرمود: «سمى‏هارون ابنیه شبرا و شبیرا و انى سمیت ابنى الحسن والحسین بما سمى به هارون‏ابنیه; هارون نام دو فرزندش را شبر و شبیر گذاشت و من نام دو فرزندانم را حسن وحسین مى‏گذارم، به همان نامى که هارون فرزندانش را نام نهاد.» در کتاب‏کنز العمال، ج 6، ص 220، نقل کرده که حضرت رسول دو فرزندش (حسن و حسین) را در دامان خویش نشانده بود و نوازششان مى‏کرد و مى‏فرمود: «ان ابنى هذین ریحانتاى من‏الدنیا; این دو فرزندانم، دو گل خوشبوى من دردنیایند».

در مجمع الهیثمى ج‏9، ص‏181، از انس بن مالک نقل مى‏کند که گفت: رسول خدا گاهى‏به سجود مى‏رفت، یکى از دو فرزندانش (حسن یا حسین) مى‏آمد و بر کمر حضرت مى‏نشست،پس حضرت سجود را طولانى مى‏کرد تا آن‏گاه که خود کودک پایین بیاید. به او گفته‏مى‏شد: یا رسول الله! سجودت را طولانى کردى؟ مى‏فرمود: فرزندم، بردوشم سوار بود، خوش نداشتم که او را به شتاب وادارم. و دراین زمینه روایات زیادى از کتب اهل سنت نقل شده‏است. در صحیح ترمذى، ج 2، ص 306،نقل شده که رسول الله(ص) به فاطمه مى‏فرمود: فرزندانم را بیاور تا آنها رااستشمام و بو کنم و آنها را در بغل مى‏گرفت و مى‏بوسید و مى‏بویید.

در مجمع الهیثمى، ج 9، ص 175، نقل شده که شخصى از ابن الزبیر (دشمن سرسخت اهل‏بیت) سؤال مى‏کند: چه کسى بیش از همه به پیامبر شباهت داشت؟ او پاسخ مى‏دهد: حسن‏بن على، از هر کس بیش‏تر به پیامبر شبیه بود و حضرت رسول بیش از همه به او محبت‏و علاقه داشت. او گاهى مى‏آمد و حضرت رسول در حال سجده بود، پس برکمرش سوار مى‏شدو پیامبر سر برنمى‏داشت تا خود کنار رود. در صحیح ترمذى، ج‏2، ص‏240، نقل شده که‏اسامه بن زید گوید: شبى به دیدار پیامبر رفتم، کارى داشتم. پس از آن‏که کارم‏تمام شد، به حضرت عرض کردم: در زیر عبایتان گویا چیزى پنهان کرده‏اید؟ حضرت عبارا پس زد دیدم حسن و حسین بر دو زانویش نشسته‏اند. فرمود: این دو، فرزندانم‏هستند. خداوندا! من آنها را دوست مى‏دارم، پس دوست‏بدار هر که آنها را دوست‏مى‏دارد. این محبت فراتر از محبت پدر یا جد به فرزندش است. حضرت رسول صلى الله‏علیه و آله و سلم در موارد متعددى که در کتاب‏هاى اهل سنت ذکرشده، به مردم‏گوشزد مى‏کرده‏است که محبت‏حسن و حسین، محبتى الهى است و هر که پیامبر را دوست‏مى‏دارد باید آنها را دوست‏بدارد و هر که با رسول خدا دشمن است، باآنها بى‏گمان‏دشمن است. پیامبر آینده را مى‏دید که با آن همه توصیه‏ها و سفارش‏هاى متعدد، دراماکن و اوقات مختلف، بااین حال، مردم چه رفتارى با دو ریحانه رسول‏الله نمودندو چگونه عمل به وصیت پیامبر کردند؟

برخى از برادران اهل سنت چنین وانمود مى‏کنند که چون حسنین فرزندان پیامبربودند و هر انسانى به فرزندان و نوه‏هایش علاقه دارد، لذا اگر رسول خدا درباره‏آنها عاطفه‏اى نشان داده و اظهار محبتى کرده، امرى است طبیعى، ولى با سیل‏روایت‏هائى که خود از پیامبر نقل مى‏کنند و حضرت دشمنانشان را نفرین مى‏کند ودوستانشان را بشارت مى‏دهد، چه مى‏کنند؟! در مستدرک صحیحین، ج‏3، ص‏166، ازابوهریره نقل شده که گفت: روزى رسول خدا(ص) بر ما وارد شد، در حالى که حسن رابریک دوش و حسین را بر دوش دیگر حمل مى‏کرد، گاهى این را مى‏بوسید و گاهى آن را،تا این که به ما نزدیک شد.

یکى از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله! شما آنها را دوست مى‏دارید؟! حضرت فرمود:

آرى ! هر که آن دو را دوست‏بدارد، مرا دوست داشته و هر که آن دو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.

و در همین صفحه در روایت دیگرى آمده است که حضرت فرمود: حسن و حسین دوفرزندان من هستند، هر که آنان را دوست‏بدارد، مرا دوست داشته و هر که مرا دوست‏دارد، خدا او را دوست مى‏دارد و هرکه را خدا دوست‏بدارد، او را داخل بهشت‏خواهدکرد و هرکه این دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و هر که مرا دشمن بداردخداوند او را دشمن داشته و هر که را خدا دشمن بدارد، بى‏گمان وارد دوزخش‏خواهد کرد. آن گاه نویسنده کتاب ادامه مى‏دهد:

این حدیث از نظر شیخین (بخارى و مسلم) صحیح است. شاید بیش از چهل حدیث‏بامضمون‏هاى مختلف در کتاب‏هاى اهل سنت، در همین مورد وارد شده‏است. به همین بسنده‏مى‏کنیم و نتیجه‏گیرى را به خوانندگان عزیز و گرامى واگذار مى‏نماییم.

البته، ما را دل خوش است که با تمام وجود به اهل بیت پیامبر عشق مى‏ورزیم وتنها امید نجات خود را در روز رستاخیز، همین محبت و علاقه به آنها مى‏دانیم و به‏خاطر همین عشق و علاقه است که روز پانزدهم رمضان را جشن مى‏گیریم و به دلیل‏خرسندى رسول الله از به دنیا آمدن فرزند دلبندش شاد و خرم مى‏شویم و به یکدیگرتبریک و تهنیت مى‏گوییم. پس تبریکتان باد اى شیعیان امام مجتبى.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ