امام زمان (2)
معمولاً طلّاب جوانى که خدمت فقیه مقدس، میرزاى تبریزى قدس سره مىرسیدند، این سؤال را مىپرسیدند که: »آقا! بفرمایید چه کار کنیم که کارهایمان مرضىّ ولى عصرعلیه السلام باشد؟
مرحوم میرزا قدس سره قبل از هر چیزى به ظاهر طلّاب نظر مىکرد. اگر مىدید که لباس آنها مناسب طلبگى نیست یا موهایشان بلند است و یا فقط تهریش دارند، با کمال محبت ابتدا به مشکل ظاهرى آنها مىپرداختند و مىفرمودند: »اول شکل ظاهر را باید درست کرد. شما موظف هستید در جامعه طورى حرکت کنید که شکل شما با سایر جوانان متفاوت باشد. موها باید کوتاه، ریش معمولى و لباس مناسب شأن باشد«. آنگاه مىفرمودند: اولاً طلبه باید به تکلیف خود که شامل حلال و حرام الهى است دقت کامل داشته باشد، و با مسائل سرسرى برخورد نکند که این قدم اول سازندگى است.
با سلام چند تا حدیث ناب :
ابو سعید خدرى مى گوید پیامبر فرمود :
المهدى منا اجل الجبین اقنى الانف
مهدى ما پیشانیش روشن و وسط بینیش کمى برآمده است
المهدى منا اهل البیت رجل من امتى اشم الانف یملاء الارض عدلاً کما ملئت جوراً
مهدى ما اهل بیت مردى از امت من است که وسط بینیش برآمده و او زمین را پر از عدل کند، چنان که پر از ظلم باشد.
عبدالرحمن بن عوف روایت نموده که پیغمبر فرمود:
لیبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنایا، اجلى الجبهه ، یملاء الارض عدلاً یفیض المال فیضاً
خداوند از عترت من مردى را برانگیزد که میان دندانهایش باز ، و رویش روشن باشد، زمین را پر از عدل کند و به مردم اموال فراوان بخشد.
عبدالله بن عمر مى گوید : پیامبر (ص) فرمود:
یخرج المهدى و على رأسه ملک ینادى هذا المهدى فاتبعوه .
مهدى در حالى قیام مى کند که فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گوید : مهدى این است از وى پیروى نمائید .
سلام خدمت تمامی دوستان ایام به کام اعیاد بزرگ رو به همه تبریک میگم خوش باشید.
به مناسبت سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع)؛
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقینا خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه روی به شه زاده می آرند
صد شکر که در خانه آقا پسری هست
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... ( *)می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نویسنده معروف آمریکایی شعرش را به مردم غزه تقدیم کرد
جنگیرها از چه روشهایی برای فریب استفاده میکنند
ادای احترام سردار قاآنی به مقام شهید یحیی سنوار
فیلم مقاومت راوی جنایات امروز صهیونیستها باشد
شهادت سنوار باعث توقف مقاومت نخواهد شد
عملیات بی سابقه
سفر قالیباف به لبنان پیامهای بسیاری داشت
خطری نبود، خطری نیست
مسابقه ادبی دلنوشته برای سید عزیز مقاومت، سیدحسن نصرالله
[عناوین آرشیوشده]