سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! دل های خاشعان شیفته توست، و راه های راغبانْ به سوی تو، هموار . [امام سجّاد علیه السلام ـ در زیارت امین اللّه ـ]
 
چهارشنبه 89 اردیبهشت 22 , ساعت 3:29 عصر

 <\/h3>

آقا دامادها و عروس خانمها

پس از اجرای صیغه عقد عده ای از جوانان توسط مقام معظم رهبری - که فرزند بنده نیز در جمع آنها بود - ایشان، عروس و دامادها را چنین نصیحت فرمودند:

«اگر شما یک جسم بی جانی را به منزل ببرید و بخواهید آن را به عنوان یک کالا نگهداری کنید، چندان به رسیدگی نیاز ندارد، شاید لازم باشد هر چند ماه یک بار گردگیری شود . اما اگر یک گلدان زنده را به منزل ببرید، باید هر روز به آن رسیدگی نمایید و از آن مراقبت کنید . در آب، نور و هوای آن دقت لازم را به کار برید .»

مقام معظم رهبری در ادامه فرمودند: «شما هم یک گل زنده را به منزل می برید و باید از آن به طور مرتب مراقبت کنید تا پژمرده نشود . عروس خانمها باید از دامادها مراقبت و پذیرایی کنند . آقا دامادها نیز باید مراقب عروس خانمها باشند و به آنها محبت نمایند .»

حجة الاسلام والمسلمین سید علی حسینی (تهران)


چهارشنبه 89 اردیبهشت 22 , ساعت 3:27 عصر

**باسلام خدمت تمامی دوستان عزاداریهاتون مقبول درگاه حق**

دو تا خاطره ناب از رهبرمان

دو خاطره  ماندگار

1.روایت از : مقام معظم رهبری (حفظه الله)

امام چه زمانى به فکر ایجاد حکومت اسلامى افتاد؟

ما مبارزه‌ى خود را براى اسلام و خدا شروع کردیم و قصد قدرت‌طلبى و قبضه کردن حکومت را هم نداشتیم. چندین بار از امام عزیزمان(اعلى‌اللَّه کلمته) پرسیده بودم که شما از چه زمانى به فکر ایجاد حکومت اسلامى افتادید، و آیا قبل از آن چنین تصمیمى داشتید؟ (این پرسش به خاطر آن بود که در سال 1347، درسهاى «ولایت فقیه» ایشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نیز به ایران آمده بود). ایشان گفتند: درست یادم نیست که از چه تاریخى مسأله‌ى حکومت برایمان مطرح شد؛ اما از اول به فکر بودیم ببینیم چه چیزى تکلیف ماست، به همان عمل کنیم؛ و آنچه که پیش آمد، به خواست خداوند متعال بود.ادامه مطلب...
سه شنبه 89 اردیبهشت 7 , ساعت 7:55 صبح

 

کم کم باید آماده شد...
کربلای کوچه بنی هاشم رو دارن سران فتنه سقیفه پایه گذاری میکنن...
باز هم علی تنها میشه...
بوی یاس کم کم داره میاد...
بوی مهربانی...
تا حالا یاس بو نکرده بودم...
یکی میگفت یاس ارغوانی یه چیز دیگه است...
دیروز دیدم برام یاس گرفته...
بوی یاس مستم کرد...
دل تو دلم نبود...
دلتنگ شدم...
فاصله من تا کوچه بنی هاشم اندازه همین مستی تا دلتنگی بود...
یه لحظه یاسم رو پرپر دیدم...
کبود دیدم...
سوخته دیدم...
دیدم پهلوش شکسته...
آی خدا من نمیفهمم...
در که آتش بگیرد، یاس پرپر میشه، کبود میشه، میسوزه، پهلوش میشکنه...
اون وقته که کمر علی میشکنه...
اون وقته که چاه میشه محرم دل...
اون وقته که جگرها میسوزه...
اون وقته که لبها تشنه میشه...
مادر عجب واژه ایست...
عشق مادر به فرزند عشقی فرا مادی است...
حالا اگر آن مادر، فاطمه باشد و آن فرزند، محسن...
چه بوی یاسی فضای حیات رو برداشته...
چند تا گنجشک هم روی درخت مشغول تسبیح خداوندند...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ