• وبلاگ : عاشق آسموني
  • يادداشت : توهم ميتوني........
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بسيار اموزنده بود موفق باشيد
    احسنت بسيار جالب بود .
    اين مطلب من و بياد داستان حضرت رسول صلي الله عليه و آله با اباذر و سلمان ميندازه كه روزي حضرت رسول مقداري پول به اباذر و سلمان مي دهد و به آنها مي گويد كه برويد و اين پول را هر كجا كه مي خواهيد بدهيد و بعد من حساب آن را از شما مي خواهم . پايان روز حضرت رسول آن دو را فرا خواند و ديگي را به روي آتش پشت و رو گذاشت . ابتدا اباذر به روي آن رفت و شروع كرد به حساب پس دادن گفت انقدرش رو دادم به اين انقدرش و دادم به اون تا اومد بگه پاهاش سوخت ولي وقتي سلمان به روي ديگ رفت . خيلي با صراحت فرمود: پولها رو در راه خدا خرج كردم و پايين آمد.