سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون دانشمند بمیرد، همه چیز حتی ماهیان در دریا بر او بگریند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 90 آبان 10 , ساعت 3:29 عصر

با سلام خدمت دوستان

  رفتیم ورفتیم ورفتیم،

خستین نگاهی که مارابه هم دوخت!

نخستین سلامی که درجان ماشعله افروخت،

نخستین کلامی که دل های مارا

به بوی خوش آشنایی سپردو،

به مهمانی عشق برد.

پراز مهربودی

پراز نور بودم

همه شوق بودی

همه شوربودم

چه خوش لحظه هایی کهفدزدانه،ازهم

نگاهی ربودیم ورازی نهفتیم!

چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

به شرم وخموشی-نگفتیم وگفتیم!

دوآوای تنهای سرگشته بودیم،

رها،درگذرگاه هستی،

به سوی هم از دورها پرگشودیم.

چه خوش لحظه هایی که هم راشنیدیم

چه خوش لحظه هایی که درهم وزیدیم

چه خوش لحظه هایی که درپرده ی عشق،

چو یک نغمه ی شاد بهم شکفتیم!

چه شب ها ،چه شب ها،که همراه حافظ

درآن کهکشان های رنگین،

در آن بیکران های سرشار از نرگس ونسترن،

 یاس ونسرین،

زبسیاری شوق وشادی نخفتیم.

توبا آن صفای خدایی

تو با آن دل وجان سرشار از روشنایی

ازاین خاکیان دوربودی.

من آن مرغ شیدا

درآن باغ بالنده در عطر ورویا،

برآن شاخه هی فرارفته تا عالم بی خیالی.

چه مغرور بودم...

چه مغروربودم...!

من وتوچه دنیای پهناوری آفریدیم

من وتو به سوی افق های نا آشنا پرکشیدیم.

من وتو،ندانسته،دانسته،

چنان شاد،خوش ،گرم،پویا،

که گفتی به سرمنزل آرزوها رسیدیم!

دریغا،دریغا،ندیدیم

که دستی در این آسمان ها،

چه برلوح پیشانی ما نوشته ست!

دریغا درآن قصه ها وغزل ها نخواندیم،

که آب وگل عشق،باغم سرشته ست!

فریب وفسون جهان را

توکربودی ای دوست،

من کور بودم...!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ